اسم: دیدار 🍷
اسم: دیدار 🍷
season ②. p²⁸
کیونگ وو کاملا حاضر و اماده برای کشتن تهیونگ بود....
شاید فقط این کار میتونست ارومش کنه
تهیونگ حال خیلی خوبی نداشت
حس کوچیک و ضعیف بودن میکرد
چون میدونست کیونگ وو قادر به کشتنشه
امیدی نداشت ولی با این حال سعی در مبارزه با کیونگ وو کرد
کیونگ وو بدون هیچ اسلحه ای و فقط و فقط با زوری خودش در تن دلشت، وارد عمل شد
تهیونگ ترسیده بود...
زورش خیلی بیشتر از کیونگ وو بود و میدونست که میتونه شکستش بده....
ولی امیدی نداشت
وقتی عشقش مرده بود، برای چی میخواست زنده بمونه؟
چه بهتر، اگه بمیره و بره پیش عشقش
ولی انتخابش درست بود؟
کیونگ وو رو میگم...
انتخاب کیونگ وو و کاری که میخواست کنه، کار درستی بود؟
برای خودش اره...
ولی ما اینطور فکر میکنیم....
اون فقط از ترس عذاب وجدانی که نسبت به کشتن ا/ت داشت...، میخواست تهیونگ رو بکشه...
کیونگ وو ضربه زدن رو شروع کرد...
توی دستشویی، درحال مبارزه بودن...
شاید خنده دار باشه، ولی اینطور نیست...
برای شما خنده داره....
بعد از چندین ضربه و مقاومت های تهیونگ، هر دو خسته بودند...
نمیتونستن ادامه بدن....
تسلیم شده بودند....
ولی چرا؟ اونا که قصد جون همو داشتن....
هردوشون مثل یدیوونه ها میخندیدن ....
با خون هایی که ازشون رفته بود و زخم هایی که داشتن هم کنار اومده بودن...
ولی تهیونگ دیگه نمیتونست بخنده....
شرم کرده بود...
چطور میتونه با وجود مردن ا/ت بخنده؟
تهیونگ خودشو مقصر اتفاقی که برای ا/ت افتاد، میدونست
season ②. p²⁸
کیونگ وو کاملا حاضر و اماده برای کشتن تهیونگ بود....
شاید فقط این کار میتونست ارومش کنه
تهیونگ حال خیلی خوبی نداشت
حس کوچیک و ضعیف بودن میکرد
چون میدونست کیونگ وو قادر به کشتنشه
امیدی نداشت ولی با این حال سعی در مبارزه با کیونگ وو کرد
کیونگ وو بدون هیچ اسلحه ای و فقط و فقط با زوری خودش در تن دلشت، وارد عمل شد
تهیونگ ترسیده بود...
زورش خیلی بیشتر از کیونگ وو بود و میدونست که میتونه شکستش بده....
ولی امیدی نداشت
وقتی عشقش مرده بود، برای چی میخواست زنده بمونه؟
چه بهتر، اگه بمیره و بره پیش عشقش
ولی انتخابش درست بود؟
کیونگ وو رو میگم...
انتخاب کیونگ وو و کاری که میخواست کنه، کار درستی بود؟
برای خودش اره...
ولی ما اینطور فکر میکنیم....
اون فقط از ترس عذاب وجدانی که نسبت به کشتن ا/ت داشت...، میخواست تهیونگ رو بکشه...
کیونگ وو ضربه زدن رو شروع کرد...
توی دستشویی، درحال مبارزه بودن...
شاید خنده دار باشه، ولی اینطور نیست...
برای شما خنده داره....
بعد از چندین ضربه و مقاومت های تهیونگ، هر دو خسته بودند...
نمیتونستن ادامه بدن....
تسلیم شده بودند....
ولی چرا؟ اونا که قصد جون همو داشتن....
هردوشون مثل یدیوونه ها میخندیدن ....
با خون هایی که ازشون رفته بود و زخم هایی که داشتن هم کنار اومده بودن...
ولی تهیونگ دیگه نمیتونست بخنده....
شرم کرده بود...
چطور میتونه با وجود مردن ا/ت بخنده؟
تهیونگ خودشو مقصر اتفاقی که برای ا/ت افتاد، میدونست
۱۴.۴k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.