part22
part22
چونهو: همین که شنیدی
تهیونگ: نه نمیخوام
سوآ: نمیشه باید قبول کنی
تهیونگ: باشه بطری رو چرخوندن
چونهو: ا/ت
رینا: من
چونهو: بیشتر طرف ا/ت هست
سوآ: نه عزیزم ببین بیشتر طرف رینا هست
همگی داد زدن گفتن رینا رینا رینا
تهیونگ
ا/ت سریع بلند شد رفت
رینا:ا/ت از صبح تا الان میگفت سرش درد میکرو بخاطر همین رفت خب تهیونگ بیا
تهیونگ: گوشیمو جا گذاشتم برمیگردم
سریع رفتم دنباله ا/ت
تهیونگ: صبر کن چرا رفتی؟
ا/ت: مگه باید جواب بدم
تهیونگ: اره چون طرف مقابل من تو بودی
ا/ت:من نه ریناست برو
تهیونگ: ولی من میخوام تو باشی
ا/ت: من چی باشم؟
تهیونگ: تمام زندگیم
ا/ت: چی؟ مگه از رینا خوشت نمیاد خب برو بوسش کن بعد بهش بگو ازش خوشت میاد
تهیونگ: پس تو چرا نمیای
ا/ت: من؟ چیکار به من داری؟
تهیونگ: دوست دارم
ا/ت: ها؟
تهیونگ: ا/ت من بهت دروغ گفتم از رینا خوشم نمیاد از تو خوشم میاد
ا/ت: نکنه جرات تغییر دادید
تهیونگ: نه من واقعا دوست دارم میشه مقابل من تو باشی
ا/ت: من؟
تهیونگ: اهممم
ا/ت:.....
صورتشو به صورتم نزدیک کرد و لبمو بوسید
تهیونگ: ا/ت میشه باهم باشیم
منم رفتم بوسش کردم
ا/ت: تهیونگ میشه باهم باشیم
تهیونگ: اره
ا/ت: منم جوابم ارست
تهیونگ: 😄
ا/ت: 😁
چند دقیقه بعد
تهیونگ: بریم پیش بچه ها
ا/ت: خب بریم چی بگیم؟
تهیونگ: نمیدونم
ا/ت: میشه نریم
تهیونگ: باشه میرم بهشون بگم
ا/ت: منتظر میمونم
تهیونگ: باشه
تهیونگ
چونهو: برگشتی؟
رینا: تهیونگ
تهیونگ: ببخشید اومدم بگم باید برگردم تا خونمون زیاد راه نیست
چونهو: باشه
تهیونگ: راستی ا/ت کجاست؟
چونهو: نمیدونم اوهم رفت
تهیونگ: باشه منم برم خدافظ
برگشتم پیش ا/ت
تهیونگ: ببخشید دیر کردم بریم
ا/ت: اره بریم
تهیونگ: صبر کن یه تاکسی بگیرم
ا/ت: باشه
تهیونگ: بیا سوار شو
ا/ت:باشه
تهیونگ: ببخشید
ا/ت: برای چی؟
تهیونگ: برای اینکه از اردوی مدرسه برگشتیم بخاطر من بود
ا/ت: من زیاد با همکلاسیامون حال نمیکنم باحال نیستن و اینکه خودم زودتر بلند شدم
تهیونگ: صبر کن چونهو داره زنگ میزنه الو
چونهو: الو صبر کن تابرم یه جایی کسی نباشه کجایی؟
تهیونگ: دارم برمیگردم
چونهو: با کی هستی؟
تهیونگ: تنها
چونهو: تهیونگ
تهیونگ: چیشده؟
چونهو: ا/ت گوشیشو جا گذاشته
تهیونگ: نه تو دستشه
چونهو: پس باهم هستید
تهیونگ: اِ دیوونه اره داریم برمیگردیم خونه
تهیونگ: نگرانش بودیم خب اوکی خدافظ
چونهو: خدافظ
تهیونگ: اینا به عقل جن هم نمیرسن
ا/ت: تهیونگا
تهیونگ: جانم
ا/ت: میشه داریم برمیگردیم یه عکس بگیرم
تهیونگ: بگیر
ا/ت: از خودمون دوتا میگم
تهیونگ: اها باشه
#فیک
#سناریو
چونهو: همین که شنیدی
تهیونگ: نه نمیخوام
سوآ: نمیشه باید قبول کنی
تهیونگ: باشه بطری رو چرخوندن
چونهو: ا/ت
رینا: من
چونهو: بیشتر طرف ا/ت هست
سوآ: نه عزیزم ببین بیشتر طرف رینا هست
همگی داد زدن گفتن رینا رینا رینا
تهیونگ
ا/ت سریع بلند شد رفت
رینا:ا/ت از صبح تا الان میگفت سرش درد میکرو بخاطر همین رفت خب تهیونگ بیا
تهیونگ: گوشیمو جا گذاشتم برمیگردم
سریع رفتم دنباله ا/ت
تهیونگ: صبر کن چرا رفتی؟
ا/ت: مگه باید جواب بدم
تهیونگ: اره چون طرف مقابل من تو بودی
ا/ت:من نه ریناست برو
تهیونگ: ولی من میخوام تو باشی
ا/ت: من چی باشم؟
تهیونگ: تمام زندگیم
ا/ت: چی؟ مگه از رینا خوشت نمیاد خب برو بوسش کن بعد بهش بگو ازش خوشت میاد
تهیونگ: پس تو چرا نمیای
ا/ت: من؟ چیکار به من داری؟
تهیونگ: دوست دارم
ا/ت: ها؟
تهیونگ: ا/ت من بهت دروغ گفتم از رینا خوشم نمیاد از تو خوشم میاد
ا/ت: نکنه جرات تغییر دادید
تهیونگ: نه من واقعا دوست دارم میشه مقابل من تو باشی
ا/ت: من؟
تهیونگ: اهممم
ا/ت:.....
صورتشو به صورتم نزدیک کرد و لبمو بوسید
تهیونگ: ا/ت میشه باهم باشیم
منم رفتم بوسش کردم
ا/ت: تهیونگ میشه باهم باشیم
تهیونگ: اره
ا/ت: منم جوابم ارست
تهیونگ: 😄
ا/ت: 😁
چند دقیقه بعد
تهیونگ: بریم پیش بچه ها
ا/ت: خب بریم چی بگیم؟
تهیونگ: نمیدونم
ا/ت: میشه نریم
تهیونگ: باشه میرم بهشون بگم
ا/ت: منتظر میمونم
تهیونگ: باشه
تهیونگ
چونهو: برگشتی؟
رینا: تهیونگ
تهیونگ: ببخشید اومدم بگم باید برگردم تا خونمون زیاد راه نیست
چونهو: باشه
تهیونگ: راستی ا/ت کجاست؟
چونهو: نمیدونم اوهم رفت
تهیونگ: باشه منم برم خدافظ
برگشتم پیش ا/ت
تهیونگ: ببخشید دیر کردم بریم
ا/ت: اره بریم
تهیونگ: صبر کن یه تاکسی بگیرم
ا/ت: باشه
تهیونگ: بیا سوار شو
ا/ت:باشه
تهیونگ: ببخشید
ا/ت: برای چی؟
تهیونگ: برای اینکه از اردوی مدرسه برگشتیم بخاطر من بود
ا/ت: من زیاد با همکلاسیامون حال نمیکنم باحال نیستن و اینکه خودم زودتر بلند شدم
تهیونگ: صبر کن چونهو داره زنگ میزنه الو
چونهو: الو صبر کن تابرم یه جایی کسی نباشه کجایی؟
تهیونگ: دارم برمیگردم
چونهو: با کی هستی؟
تهیونگ: تنها
چونهو: تهیونگ
تهیونگ: چیشده؟
چونهو: ا/ت گوشیشو جا گذاشته
تهیونگ: نه تو دستشه
چونهو: پس باهم هستید
تهیونگ: اِ دیوونه اره داریم برمیگردیم خونه
تهیونگ: نگرانش بودیم خب اوکی خدافظ
چونهو: خدافظ
تهیونگ: اینا به عقل جن هم نمیرسن
ا/ت: تهیونگا
تهیونگ: جانم
ا/ت: میشه داریم برمیگردیم یه عکس بگیرم
تهیونگ: بگیر
ا/ت: از خودمون دوتا میگم
تهیونگ: اها باشه
#فیک
#سناریو
۲۵.۱k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.