part23
part23
رسیدیم خونه
ا/ت: صبر کن قبل از اینکه بریم داخل
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: خب همم بیا به کسی نگیم
تهیونگ: که چی؟
ا/ت: ما دوتا
تهیونگ: ما دوتا چی؟
ا/ت: چند دقیقه پیش
تهیونگ: چه اتفاقی افتاد؟
ا/ت: خب هیچی ولش کن بیا بریم داخل
تهیونگ: باشه
ا/ت: بیا دیگه
تهیونگ: نه میگم به کسی نگیم که باهم قرار میزاریم باشه برای این بود
ا/ت: حتی به مامان و بابام هم فعلا نگیم
تهیونگ: باشه
ا/ت: 😊
فردا
مدرسه (زنگ تفریح)
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: دیگه میتونیم راحت تو مدرسه زنگ تفریح ها باهم بگذرونیم
ا/ت: اره من فک نمیکردم سوآ بگه که ما باهم زندگی میکنیم دلیلشو نمیدونم
تهیونگ: خب حالا مهم نیست ولی هنوز کسی نمیدونه که ما دوتا باهم قرار میزاریم
ا/ت: میدونه؟
تهیونگ: کی؟
ا/ت: من و تو
تهیونگ: مسخره
ا/ت: 😂
تهیونگ: صبر کن او رینا نیست رینا
رینا: تهیونگ ا/ت
تهیونگ: مادوتا
رینا: اره میدونم ا/ت من معذرت میخواهم برای چند روز پیش
ا/ت: نه اشکالی نداره
رینا: من مطمئنم تو اگه درس بخونی دختر خیلی زرنگی میشی
ا/ت: لطف داری
تهیونگ: ا/ت تو اگه میخوای برگرد من یکم میخوام با رینا حرف بزنم
ا/ت: من برم؟
تهیونگ: اره دیگه
ا/ت: باشه
یعنی چی میخوان بهم بگن رفتم کلاس
تهیونگ
رینا: خیلی ممنون تهیونگ که کمکم کردی میشه امروزم
تهیونگ: باشه میای خونمون
رینا: خونه؟
تهیونگ: اره
رینا: تنهایی
تهیونگ: نه ا/ت هست مامانش و باباش هم هستن
رینا: باشه میام بقیه درسارو باهم بخونیم
تهیونگ: باشه
چند ساعت بعد
خونه بودیم
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جانم
ا/ت: کجا قرار بزاریم
تهیونگ: امروز نمیتونم
ا/ت: چرا؟
#فیک
#سناریو
رسیدیم خونه
ا/ت: صبر کن قبل از اینکه بریم داخل
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: خب همم بیا به کسی نگیم
تهیونگ: که چی؟
ا/ت: ما دوتا
تهیونگ: ما دوتا چی؟
ا/ت: چند دقیقه پیش
تهیونگ: چه اتفاقی افتاد؟
ا/ت: خب هیچی ولش کن بیا بریم داخل
تهیونگ: باشه
ا/ت: بیا دیگه
تهیونگ: نه میگم به کسی نگیم که باهم قرار میزاریم باشه برای این بود
ا/ت: حتی به مامان و بابام هم فعلا نگیم
تهیونگ: باشه
ا/ت: 😊
فردا
مدرسه (زنگ تفریح)
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: دیگه میتونیم راحت تو مدرسه زنگ تفریح ها باهم بگذرونیم
ا/ت: اره من فک نمیکردم سوآ بگه که ما باهم زندگی میکنیم دلیلشو نمیدونم
تهیونگ: خب حالا مهم نیست ولی هنوز کسی نمیدونه که ما دوتا باهم قرار میزاریم
ا/ت: میدونه؟
تهیونگ: کی؟
ا/ت: من و تو
تهیونگ: مسخره
ا/ت: 😂
تهیونگ: صبر کن او رینا نیست رینا
رینا: تهیونگ ا/ت
تهیونگ: مادوتا
رینا: اره میدونم ا/ت من معذرت میخواهم برای چند روز پیش
ا/ت: نه اشکالی نداره
رینا: من مطمئنم تو اگه درس بخونی دختر خیلی زرنگی میشی
ا/ت: لطف داری
تهیونگ: ا/ت تو اگه میخوای برگرد من یکم میخوام با رینا حرف بزنم
ا/ت: من برم؟
تهیونگ: اره دیگه
ا/ت: باشه
یعنی چی میخوان بهم بگن رفتم کلاس
تهیونگ
رینا: خیلی ممنون تهیونگ که کمکم کردی میشه امروزم
تهیونگ: باشه میای خونمون
رینا: خونه؟
تهیونگ: اره
رینا: تنهایی
تهیونگ: نه ا/ت هست مامانش و باباش هم هستن
رینا: باشه میام بقیه درسارو باهم بخونیم
تهیونگ: باشه
چند ساعت بعد
خونه بودیم
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جانم
ا/ت: کجا قرار بزاریم
تهیونگ: امروز نمیتونم
ا/ت: چرا؟
#فیک
#سناریو
۲۹.۸k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.