part20
part20
ا/ت: باشه من ارومم دیوونه که نیستم عقل دارم میتونم دفاع کنم تو چه رابطه ای با این دختره داری که از طرفش دفاع میکنی خودش زبون داره صب کن نکنه باهم قرار میزارید ها
رینا: نه هنوز قرار نمیزاریم خب دیگه زنگ خورد من میرم ا/ت جان نمیخواد خودتو ناراحت کنی باید کم کم شروع میکردی نه اینکه بیای دوم بزاشتی یه شبای دیگه استاد لذت میبرد
تهیونگ: شنیدی که زنگ خورده برو
رینا رفت یه نگاهی به تهیونگ کردن
تهیونگ: ا/ت نکنه از رینا حسودیت میشه
ا/ت: چی؟ حسودی نه
تهیونگ: داری دروغ میگی واقعا داری حسودی میکنی من اگه میدونستم داری به
رینا حسودی میکنی دیشب وقت خودمو خراب نمیکردم و میتونستم کلی بخوابم
ا/ت: ببخشید که دیشب گفتم بهم درس یاد بده و اینکه بازم عذر میخوام که وقتی با منی وقتتو داری خراب میکنی
خواست دستمو بگیره نزاشتم
ا/ت: به من دست نزن مامانم اجازه نمیده با کسایی که نمیشناسم حرف بزنم یا بهم دست بزنن
سریع رفتم دفتر مدیر
ا/ت: اقای مدیر میشه من برم خونه
مدیر: چرا؟
ا/ت: خوب نیستم
مدیر: باشه برو
ا/ت: ممنون
تهیونگ
چونهو: پاشو بریم کلاس
تهیونگ: چیز بدی گفتم ناراحت شد؟
چونهو: خیلی بد گفتی رینا داشت تهمت میزد بعد تو طرفداری رینارو میکردی هرکی بود ناراحت میشد من مطمئنم ا/ت دوست داره نمیخواد باور کنه
تهیونگ: چیکار کنم الان؟
چونهو: نمیدونم تو خودت ا/ت رو میشناسی باید خوشحالش کنی و اینکه خیلی دیوونه هستی این خانواده 14 سال تورو بزرگ کردن بعد تو بادخترشون اینکارو کردی ا/ت خیلی راحت میتونه به خانوادش بگه و بیرونت کنن پس حواست به رفتارت باشه و اینکه سریع به ا/ت بگو دوسش داری کارو تموم کن فقط منو حرص میدی
تهیونگ: باشه
چونهو: افرین بیا بریم سرکلاس
تهیونگ: باشه
چونهو: قبلش صب کن ا/ت واقعا دیشب چیکار کرده؟
تهیونگ: خودم پیشش بودم
چونهو:چیکار کردین؟
تهیونگ: خاک تو سرت منحرف گفتم که داشتم بهش درس یاد میدادم
چونهو: اها
شب
تهیونگ
تق تق تق
تهیونگ: ا/ت چرا درو قفل کردی؟ درو باز کن
جواب نداد
تهیونگ: ا/ت خاله و عمو نیستن؟
باز جواب نداد
تهیونگ: میدونم ناراحتی بزار باهم حرف بزنیم اگه باز نکنی وسایلمو جمع میکنم میرما
چیزی نگفت
تهیونگ: ا/ت
فکرم جاهای خوبی نرفت
تهیونگ: ا/ت ا/ت درو باز کن تروخدا
سریع زنگ زدم به خاله
تهیونگ: الو خاله
خاله: سلام عزیزم
تهیونگ: خاله کلید یدک اتاق هارو دارید؟
خاله: نه عزیزم
تهیونگ: باشه
خاله: صب کن فقط اتاق ا/ت رو داریم
تهیونگ: خب کجاست
خاله: تو اشپز خانه کابینت اول
تهیونگ: مرسی
سریع رفتم کلید اوردم درو باز کردم
یه شیشه تو دست ا/ت بود
تهیونگ: چیکار میکنی شیشه رو بزار پایین
ا/ت: نیا جلو
تهیونگ: تروخدا ا/ت چیکار کردی دستتو زخمی کردی؟
ا/ت: حالم خوب نیست برو بزار خودمو راحت کنم
ا/ت: باشه من ارومم دیوونه که نیستم عقل دارم میتونم دفاع کنم تو چه رابطه ای با این دختره داری که از طرفش دفاع میکنی خودش زبون داره صب کن نکنه باهم قرار میزارید ها
رینا: نه هنوز قرار نمیزاریم خب دیگه زنگ خورد من میرم ا/ت جان نمیخواد خودتو ناراحت کنی باید کم کم شروع میکردی نه اینکه بیای دوم بزاشتی یه شبای دیگه استاد لذت میبرد
تهیونگ: شنیدی که زنگ خورده برو
رینا رفت یه نگاهی به تهیونگ کردن
تهیونگ: ا/ت نکنه از رینا حسودیت میشه
ا/ت: چی؟ حسودی نه
تهیونگ: داری دروغ میگی واقعا داری حسودی میکنی من اگه میدونستم داری به
رینا حسودی میکنی دیشب وقت خودمو خراب نمیکردم و میتونستم کلی بخوابم
ا/ت: ببخشید که دیشب گفتم بهم درس یاد بده و اینکه بازم عذر میخوام که وقتی با منی وقتتو داری خراب میکنی
خواست دستمو بگیره نزاشتم
ا/ت: به من دست نزن مامانم اجازه نمیده با کسایی که نمیشناسم حرف بزنم یا بهم دست بزنن
سریع رفتم دفتر مدیر
ا/ت: اقای مدیر میشه من برم خونه
مدیر: چرا؟
ا/ت: خوب نیستم
مدیر: باشه برو
ا/ت: ممنون
تهیونگ
چونهو: پاشو بریم کلاس
تهیونگ: چیز بدی گفتم ناراحت شد؟
چونهو: خیلی بد گفتی رینا داشت تهمت میزد بعد تو طرفداری رینارو میکردی هرکی بود ناراحت میشد من مطمئنم ا/ت دوست داره نمیخواد باور کنه
تهیونگ: چیکار کنم الان؟
چونهو: نمیدونم تو خودت ا/ت رو میشناسی باید خوشحالش کنی و اینکه خیلی دیوونه هستی این خانواده 14 سال تورو بزرگ کردن بعد تو بادخترشون اینکارو کردی ا/ت خیلی راحت میتونه به خانوادش بگه و بیرونت کنن پس حواست به رفتارت باشه و اینکه سریع به ا/ت بگو دوسش داری کارو تموم کن فقط منو حرص میدی
تهیونگ: باشه
چونهو: افرین بیا بریم سرکلاس
تهیونگ: باشه
چونهو: قبلش صب کن ا/ت واقعا دیشب چیکار کرده؟
تهیونگ: خودم پیشش بودم
چونهو:چیکار کردین؟
تهیونگ: خاک تو سرت منحرف گفتم که داشتم بهش درس یاد میدادم
چونهو: اها
شب
تهیونگ
تق تق تق
تهیونگ: ا/ت چرا درو قفل کردی؟ درو باز کن
جواب نداد
تهیونگ: ا/ت خاله و عمو نیستن؟
باز جواب نداد
تهیونگ: میدونم ناراحتی بزار باهم حرف بزنیم اگه باز نکنی وسایلمو جمع میکنم میرما
چیزی نگفت
تهیونگ: ا/ت
فکرم جاهای خوبی نرفت
تهیونگ: ا/ت ا/ت درو باز کن تروخدا
سریع زنگ زدم به خاله
تهیونگ: الو خاله
خاله: سلام عزیزم
تهیونگ: خاله کلید یدک اتاق هارو دارید؟
خاله: نه عزیزم
تهیونگ: باشه
خاله: صب کن فقط اتاق ا/ت رو داریم
تهیونگ: خب کجاست
خاله: تو اشپز خانه کابینت اول
تهیونگ: مرسی
سریع رفتم کلید اوردم درو باز کردم
یه شیشه تو دست ا/ت بود
تهیونگ: چیکار میکنی شیشه رو بزار پایین
ا/ت: نیا جلو
تهیونگ: تروخدا ا/ت چیکار کردی دستتو زخمی کردی؟
ا/ت: حالم خوب نیست برو بزار خودمو راحت کنم
۲۰.۳k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.