اشک حسرت پارت۷۸
#اشک حسرت #پارت۷۸
آسمان :
با نفرت آیدین رو نگاه کردم ولی اون بی تفاوت بود امید امضا زد وگفت : هیچ وقت نمی خوام ببینمت ...تو هم هر وقت خواستی می تونی بیای تو اون خونه
امید که رفت تازه فهمیدم چه مصیبتی سرم اومده
آیدین : فکر می کنی سعید بفهمه امشب زن من شدی چیکار می کنه ؟
- خیلی نامردی آیدین
آیدین : خودت می فهمی چقدر دوست دارم
- با من حرف نزن
آیدین : نشد دیگه آسمان بد بخوای راه بیای بد می بینی به بدترین شکل ممکن اسم سعید رو اوردی یا حتا بخوای بهش سلام کنی به جون چشمات می کشمش
- حرفات یادت نره آیدین پس دیگه برای من شاخ شونه نکش
اگه تهدید های آیدین نبود حالا من اینجا کنارش نبودم اگه عکس هام رو به سعید نشون می داد من می مردم
آیدین : دوست داری خونه ات رو ببینی .
چیزی بهش نگفتم بغض سنگین رو سینم داشت بدتر می شد از محظر اومدیم بیرون مادر آیدین همینکه عقدم کردن زده بود بیرون
- میشه من یکم تنها باشم
نگاهی بهم انداخت وگفت : نه بعدا بروتنها باش
نگاهش کردم لبخندی زدوگفت : چیه می خوایم بریم خونمون همین الان عقد کردیم می خوای کجا بری
- تو هیچی نمی فهمی
آیدین : اتفاقا خیلی خوب می فهمم
سوار ماشینش شدیم منتظر بودم راه بیفته گفت : من راننده ات نیستم عزیزم پس بیا جلو بشین
رومو برگردوندم ماشینو روشن کرد وراه افتاد
آیدین : خیلی اسرار کردم تا مامانم راضی شد خونه جدا داشته باشیم امیدوارم تودوست داشته باشی
جوابشو ندادم همش فکرم پیش سعید بود اگه می فهمید با آیدین ازدواج کردم چیکار می کرد ؟! از همه بدتر رفتار امید بود که نمی خواست بعداز حرف های آیدین من زن سعید بشم می گفت حق سعید من نیستم از خودم متنفر بودم از زن بودنم که نتونستم از خودم در برابر آیدین دفاع کنم حالا من مقصر بودم وباید زن آیدین عوضی می شدم آیدین چه راحت به خواسته اش رسیده بود
آسمان :
با نفرت آیدین رو نگاه کردم ولی اون بی تفاوت بود امید امضا زد وگفت : هیچ وقت نمی خوام ببینمت ...تو هم هر وقت خواستی می تونی بیای تو اون خونه
امید که رفت تازه فهمیدم چه مصیبتی سرم اومده
آیدین : فکر می کنی سعید بفهمه امشب زن من شدی چیکار می کنه ؟
- خیلی نامردی آیدین
آیدین : خودت می فهمی چقدر دوست دارم
- با من حرف نزن
آیدین : نشد دیگه آسمان بد بخوای راه بیای بد می بینی به بدترین شکل ممکن اسم سعید رو اوردی یا حتا بخوای بهش سلام کنی به جون چشمات می کشمش
- حرفات یادت نره آیدین پس دیگه برای من شاخ شونه نکش
اگه تهدید های آیدین نبود حالا من اینجا کنارش نبودم اگه عکس هام رو به سعید نشون می داد من می مردم
آیدین : دوست داری خونه ات رو ببینی .
چیزی بهش نگفتم بغض سنگین رو سینم داشت بدتر می شد از محظر اومدیم بیرون مادر آیدین همینکه عقدم کردن زده بود بیرون
- میشه من یکم تنها باشم
نگاهی بهم انداخت وگفت : نه بعدا بروتنها باش
نگاهش کردم لبخندی زدوگفت : چیه می خوایم بریم خونمون همین الان عقد کردیم می خوای کجا بری
- تو هیچی نمی فهمی
آیدین : اتفاقا خیلی خوب می فهمم
سوار ماشینش شدیم منتظر بودم راه بیفته گفت : من راننده ات نیستم عزیزم پس بیا جلو بشین
رومو برگردوندم ماشینو روشن کرد وراه افتاد
آیدین : خیلی اسرار کردم تا مامانم راضی شد خونه جدا داشته باشیم امیدوارم تودوست داشته باشی
جوابشو ندادم همش فکرم پیش سعید بود اگه می فهمید با آیدین ازدواج کردم چیکار می کرد ؟! از همه بدتر رفتار امید بود که نمی خواست بعداز حرف های آیدین من زن سعید بشم می گفت حق سعید من نیستم از خودم متنفر بودم از زن بودنم که نتونستم از خودم در برابر آیدین دفاع کنم حالا من مقصر بودم وباید زن آیدین عوضی می شدم آیدین چه راحت به خواسته اش رسیده بود
۱۰.۱k
۱۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.