دوست برادرم پارت48
میسو نگاهی به خودش انداخت و گفت
میسو:لباسام خیلیم خوبه ....درسته حالا که نگاه کردم درسام زیاد نبود شب میخونم...به هر حال داره دیرم میشه
و بعد کیفش رو برداشت ... جیمین میخواست بگه اون لباس رو نپوش چون نمیخواست پسر های دیگه ببیننش ...اما میسو خواست از کنارش رد شه که جیمین از کنار دستش رو دوباره پیچید دور ک*مر میسو و با نزدیک کردن سرش به گر*دن میسو به قصد بو*سیدنش میسو سریع گفت
میسو:داره دیرم میشه ... خداحافظ
و سریع از دست جیمین فرار کرد ..نمیتونست به این اسانی ببخشتش...بعد از خونه خارج شد
جیمین از خجالت چشم هاش رو بست و نفسش رو بیرون داد
از عصبانید با دست موهاش رو جند بار بالا داد
نمیدونه مشکل میسو چیه که از دیروز بهش توجه نمیکنه و نه جواب پیام هاش رو داد نه زنگ هاش !
احتمال میدا که براش ناز کنه و به این اسونی ها نبخشتش هرچی باشه دختره دیگه!
.........
لانی به میسو پیشنهاد داد که برن بار و میسو هم قبول کرد چون خودش هم دوست داشت که یکم بنوشه تا جیمین رو یکم از ذهنش بیرون کنه!
یکم از شرا**بش نوشید و رو به لانی گفت
میسو:به نظر تو بی گناه ترین فرد تو شکست عشقی چه کسیه؟؟
لبخندی زد و بعد گفت
لانی:امممم به نظرم.....اونی که بیگناهه و حق کاملا به اونه....
میسو یاد جیمین افتاد یعنی میتونست بی گناه باشه!!
٫٫چی درت وجود داره که نمیتونم ازت متنفر باشم پارک!!٫٫
برای اینکه زیاد فکر نکنه رو به لانی با لبخند گفت
میسو:میخوام یکم اینجا ها رو بگردم...تو اینجا باش تا برمیگردم
لانی لبخندی زد و گفت
لانی:باشه مواظب خودت باش
میسو بلند شد تا یکم اطراف رو بگرده سمت بار*تندر رفت با اینکه زود مس*ت میشد اما توجه نکرد چون هنوز هوشیار بود که نمیخواست اینجوری باشه..... نوشیدنی جدید سفارش داد وقتی نوشیدنی رو گرفت کمی ازش خورد که همون لحظه
دستی دور کم*رش پیچید....میسو تعجب کرد و ترسید چون اون دست ها مال یه غریبه بود یکم تقلا کرد اما ا*لکل زورش رو ازش گرفته بود اما عصبی گفت
میسو:لع*نتی ...دورشو ازم!!
میسو:لباسام خیلیم خوبه ....درسته حالا که نگاه کردم درسام زیاد نبود شب میخونم...به هر حال داره دیرم میشه
و بعد کیفش رو برداشت ... جیمین میخواست بگه اون لباس رو نپوش چون نمیخواست پسر های دیگه ببیننش ...اما میسو خواست از کنارش رد شه که جیمین از کنار دستش رو دوباره پیچید دور ک*مر میسو و با نزدیک کردن سرش به گر*دن میسو به قصد بو*سیدنش میسو سریع گفت
میسو:داره دیرم میشه ... خداحافظ
و سریع از دست جیمین فرار کرد ..نمیتونست به این اسانی ببخشتش...بعد از خونه خارج شد
جیمین از خجالت چشم هاش رو بست و نفسش رو بیرون داد
از عصبانید با دست موهاش رو جند بار بالا داد
نمیدونه مشکل میسو چیه که از دیروز بهش توجه نمیکنه و نه جواب پیام هاش رو داد نه زنگ هاش !
احتمال میدا که براش ناز کنه و به این اسونی ها نبخشتش هرچی باشه دختره دیگه!
.........
لانی به میسو پیشنهاد داد که برن بار و میسو هم قبول کرد چون خودش هم دوست داشت که یکم بنوشه تا جیمین رو یکم از ذهنش بیرون کنه!
یکم از شرا**بش نوشید و رو به لانی گفت
میسو:به نظر تو بی گناه ترین فرد تو شکست عشقی چه کسیه؟؟
لبخندی زد و بعد گفت
لانی:امممم به نظرم.....اونی که بیگناهه و حق کاملا به اونه....
میسو یاد جیمین افتاد یعنی میتونست بی گناه باشه!!
٫٫چی درت وجود داره که نمیتونم ازت متنفر باشم پارک!!٫٫
برای اینکه زیاد فکر نکنه رو به لانی با لبخند گفت
میسو:میخوام یکم اینجا ها رو بگردم...تو اینجا باش تا برمیگردم
لانی لبخندی زد و گفت
لانی:باشه مواظب خودت باش
میسو بلند شد تا یکم اطراف رو بگرده سمت بار*تندر رفت با اینکه زود مس*ت میشد اما توجه نکرد چون هنوز هوشیار بود که نمیخواست اینجوری باشه..... نوشیدنی جدید سفارش داد وقتی نوشیدنی رو گرفت کمی ازش خورد که همون لحظه
دستی دور کم*رش پیچید....میسو تعجب کرد و ترسید چون اون دست ها مال یه غریبه بود یکم تقلا کرد اما ا*لکل زورش رو ازش گرفته بود اما عصبی گفت
میسو:لع*نتی ...دورشو ازم!!
۲۱.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.