دوست برادرم پارت49
که صدایی کنار گوشش گفت
.....:فکر کردی این فرصت که الان دارم رو از دست میدم من خیلی وقته منتظرم گیرت بیارم
میسو دوباره تقلا کرد
میسو:گفتم دور شووو
با اینکه داد زد اما کسی نشنید چون اینجا بار بود و به خاطر صدای بلند اهنگ کسی نمیشنید...و اگرم میشنید کسی دخالت نمیکرد اینجا همه م*ست بودن
دو باره اون صدا کنار گوشش گفت
.....: خوشگلم بیا لذت ببریم
میسو تازه صداش رو شناخت اولش هم اشنا بود فقط به خاطر نداشت پس عصبی داد زد
میسو:ولم کن یون وو عو*ضی
یون وو بیشتر میسو رو به خودش چسپو*ند..چون همه امروز رو منتظر بود که از خونه بیاد بیرون که این فرصت عایدش شد و میسو بلاخره بیرون اومد اونم کجا بار بهترین جا برای گیر انداختنش...و الان قطعا میتونست همه اون فانتزی های ذهنش نسبت به این دختر زیبا رو عملی کنه...با فکر به این سر خوش خندید....اما این هوشحالی زیاد دوام نداشت چون همون موقع یکی از پشت محکم یون وو رو کشید...میسو با ترس برگشت و نگاهش کرد و با دیدن جیمین خوشحال شد اگه نمیومد چی میشد...!
جیمین مشتی حواله صورت یوون و کرد که چون مس*ت بود باعث شد رو زمین بیوفته و عصبی داد زد
جیمین:مگه نگفتم ازش دور باش
یون وو که راه فرار نداشت جیمین روش نشست و با همه عصبانیت و زورش شروع کرد به زدنش
کسایی که اطراف بودن متوجه دعواشدن و داشتن با لذت نگاه میکردن اما کاری نمی کردن میسو ترسیده و خشک شده نکاهشون میکرد که همون لحظه لانی جلوش سبز شد و نگران گفت
لانی:میسو تو خوبی؟؟
وقتی جوابی از میسو نگرفت سمت جیمین رفت و با گرفتن یکی از دستاش کشیدش و گفت
لانی:بسه جیمین میک*شیش بیا بریم بیاااا
اما جیمین دست بردار نبود که همون لحظه یون وو که به شدت صورتش زخمی بود با نا*له و خنده برای عثبی کردن جیمین گفت
یونوو:جیمین با ید اعتراف کنم که اون خیلی زیباست
این حرف باعث عصبی شدن جیمین شد به طوری که اینقد زدش که چند تا از پسرای اطراف اومدن و بلاخره جداش کردن ....اما یونوو رو زمین هنوز افتاده بود و انگار بیهو*ش شده بود...
جیمین عصبی دست میسو رو گرفت و کشید بیرون که لانی دنبالشون دوید بیرون و گفت
لانی:داری کجا میبریش!؟
جیمین همینطور که عصبی میسو رو داخل ماشین مینشوند گفت
جیمین:زنگ بزن جین بیاد دنبالت دیگم میسو رو همچین جایی نیار
و بعد در رو محکم بست و خودشم سوار شد ....میسو ترسیده نگاهش میکرد جیمین ماشین رو به حرکت درآورد و سریع میروند میسو ترسیده به صندلی چسپیده و خیره به بیرون اشک میریخت هنوزم سرش گیج میرفت و درک زیاد کاملی از اطرافش نداشت...
*****
اینم بقیه پارت ها لایک کنید قشنگا💗✨
.....:فکر کردی این فرصت که الان دارم رو از دست میدم من خیلی وقته منتظرم گیرت بیارم
میسو دوباره تقلا کرد
میسو:گفتم دور شووو
با اینکه داد زد اما کسی نشنید چون اینجا بار بود و به خاطر صدای بلند اهنگ کسی نمیشنید...و اگرم میشنید کسی دخالت نمیکرد اینجا همه م*ست بودن
دو باره اون صدا کنار گوشش گفت
.....: خوشگلم بیا لذت ببریم
میسو تازه صداش رو شناخت اولش هم اشنا بود فقط به خاطر نداشت پس عصبی داد زد
میسو:ولم کن یون وو عو*ضی
یون وو بیشتر میسو رو به خودش چسپو*ند..چون همه امروز رو منتظر بود که از خونه بیاد بیرون که این فرصت عایدش شد و میسو بلاخره بیرون اومد اونم کجا بار بهترین جا برای گیر انداختنش...و الان قطعا میتونست همه اون فانتزی های ذهنش نسبت به این دختر زیبا رو عملی کنه...با فکر به این سر خوش خندید....اما این هوشحالی زیاد دوام نداشت چون همون موقع یکی از پشت محکم یون وو رو کشید...میسو با ترس برگشت و نگاهش کرد و با دیدن جیمین خوشحال شد اگه نمیومد چی میشد...!
جیمین مشتی حواله صورت یوون و کرد که چون مس*ت بود باعث شد رو زمین بیوفته و عصبی داد زد
جیمین:مگه نگفتم ازش دور باش
یون وو که راه فرار نداشت جیمین روش نشست و با همه عصبانیت و زورش شروع کرد به زدنش
کسایی که اطراف بودن متوجه دعواشدن و داشتن با لذت نگاه میکردن اما کاری نمی کردن میسو ترسیده و خشک شده نکاهشون میکرد که همون لحظه لانی جلوش سبز شد و نگران گفت
لانی:میسو تو خوبی؟؟
وقتی جوابی از میسو نگرفت سمت جیمین رفت و با گرفتن یکی از دستاش کشیدش و گفت
لانی:بسه جیمین میک*شیش بیا بریم بیاااا
اما جیمین دست بردار نبود که همون لحظه یون وو که به شدت صورتش زخمی بود با نا*له و خنده برای عثبی کردن جیمین گفت
یونوو:جیمین با ید اعتراف کنم که اون خیلی زیباست
این حرف باعث عصبی شدن جیمین شد به طوری که اینقد زدش که چند تا از پسرای اطراف اومدن و بلاخره جداش کردن ....اما یونوو رو زمین هنوز افتاده بود و انگار بیهو*ش شده بود...
جیمین عصبی دست میسو رو گرفت و کشید بیرون که لانی دنبالشون دوید بیرون و گفت
لانی:داری کجا میبریش!؟
جیمین همینطور که عصبی میسو رو داخل ماشین مینشوند گفت
جیمین:زنگ بزن جین بیاد دنبالت دیگم میسو رو همچین جایی نیار
و بعد در رو محکم بست و خودشم سوار شد ....میسو ترسیده نگاهش میکرد جیمین ماشین رو به حرکت درآورد و سریع میروند میسو ترسیده به صندلی چسپیده و خیره به بیرون اشک میریخت هنوزم سرش گیج میرفت و درک زیاد کاملی از اطرافش نداشت...
*****
اینم بقیه پارت ها لایک کنید قشنگا💗✨
۱۹.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.