عشق با قلدریpt6
Pt6
اخه چطوری میخواد رانندگی کنه
رفتم پیشش
ا.ت:پیاده شو
شوگا: چی؟
ا.ت:پیاده شو نمیخوای که خودتو به کشتن بدی
شوگا: اونچقت کی میخواد منو بکشه؟
ا.ت:خودت
ات:پیاده شو با اون پا نمیتونی رانندگی کنی
شوگا:می تونم
ا.ت: خیله خب این جوری ادم نمیشی
ا.ت:مثه اینکه پرنسسمون یه ماشین صورتیه دیگه میخواد
برای اسنکه بترسه
کیفمو از شونم اوردم پاین تا باز کنم
شوگا: خیله خب تو رانندگی کن
ا.ت: حالا شدی ادم
پیاده شدو رو صندلی شاگرد نشست
منم نشستمو کیفمو گذاشتم صندلی پشت
درو بسمو ماشینو روشن کردم
.......................
ا.ت:رسیدیم خونه
شوگا: اها
سریع از ماشین پیاده شدمو کمکش کردم بردمش تا دم در در زدم
اجوما: خوش اومدی
ا.ت: ممنون
کمکش کردم بردمش داخل
بابام اینا رو وبل نشسته بودن داشتن چایی میخوردن
ب ا.ت:بلاخره اومدین
ا.ت: اوهوم سلام
ب ا.ت: یونگی پات خوبه
چشام از حدقه زد بیرون الان اگه اقای مین ببینه چه فکری میکنه
ب شوگا: خوبی پسرم؟
شوگا: پسرم؟ هه ممنون خوبم پدر
ا.ت: خب چیز شد موقع تمرین بسکتبال پاش پیچ خورد
شوگا:تمرین؟
ا.ت: اره اره تمرین
بازوشو فشار دادم
م ا.ت: بهتره ببریش تا استراحت کنه
ا.ت: اوهوم اره
بردمش تو اشپز خونه رو صندلی نشستم
رفتم براش اب بیارم
شوگا: تو دروغ گفتن حرف نداری
ا.ت: مجبور بود
ا.ت: اقای مین که میدونه چه بلایی سره منو تو اومده تنها فقط مامان و بابای منن که چیری از این قضیه نمیدونن
ا.ت: منو اقای مین هم سعی داریم جلوی تورو بگیریم ولی خب...
شوگا:چرا سعی میکنی جلومو بگیری؟
ا.ت:من سعی میکنم بچه های مدرسه رو امسال از دست تو خلاص کنم
شوگا: با به اذیت کردن خودت
ا.ت:من مشکلی نمیبینم تازه سابقشم دارم
شوگا: اونایی رو که ادم کردی من نبودن
ات:مگه تو چه فرقی با اونا داری؟
شوگا:خیلی فرقا
ا.ت:مثلا
شوگا:به تو مربوط نیست
ا.ت:خیلی بد دهنی
...
شوگا: خب به تو مربوطه؟
شوگا: تازه به کمکتم نیاز ندارم خودم میدونم چیکار کنم چیکا نکنم
ا.ت:باشه بیا ابتو بخور
ابو ازم گرفت
داشتم میرفتم
شوگا:نمیخوای ببریم تو اتاقم
ا.ت: الان گفتی به کمکم نیاز نداری
شوگا:اها حق با توعه
بدون هیچی حرفی رفت
ویو شوگا
چقد من احمقم الان بهش گفتم بهش نیاز ندارم
ا.ت رفت
سعی داشتم بلند شم که دیدم برگشت
شوگا: چی شد برگشتی؟
ا.ت: هوففف بخاطره تو نیومدم بخاطره اخرتم اومدم
ا.ت: دستتو بده به من
ویو ا.ت
دلم براش سوخت
برگشتم
شوگا: هه نگران اخرتتم هستی
ا.ت: اوهوم مسخره کردن تموم شد؟حالا میتونیم بریم پرنسس؟
شوگا:بهم نگو پرنسس
ا.ت:اسمت به دهنم مونده بهش عادت کردم
شوگا:اخه من کجام شبیه پرنسسات؟
همون جور که داشتم از اشپز خونه میبردمش بیرون گفتم
ا.ت:نمیدونم
ا.ت:راستی اتاقت کجاست؟
شوگا:بالا
ا.ت:بالا؟*حالت شوکی
به لحظه دستشو ول کردم
ا.ت:گوپس افتادی
ا.ت:حالت خوبه
شوگا:خیلی بیشعوری
بازوشو گرفتم
ا.ت:بخدا نخواستم تلافی کنم
شوگا:از این که فهمیدی اتاقم کنار اتاقته ولم کردی
شوگا:هه ازم میترسی؟
ا.ت:کاری نکن این دفعه سر پله ها بندازمت
شوگا:چقدر عصبی
شوگا:انقدر عصبانیت برات خوب نیست
ا.ت:هی پرنسس کاری نکن خونه نشین بشی
دیگه چیزی نگفت تا اتاقش بردم
اخه اتاق کم بود که اتاق کناریه منو دادن ایشش
گذاشتمش رو تخت که افتادم روش
سریع از روش بلند شدم
ات:عامم چیزی خواستی به اجوما بگو(الفرار)
رفتم تو اتاقم هوفف این چی بود اصن نمیشه هضمش کرد هوفف
صدای در اومد
درد باز کردم
داداش شوگا بود
(اسم داداش شوگا وون یو)
وون یو:عامم سلام ا.ت
هشش این دیگه چی میخواد این یکی بر خلاف داداشش به چسبه
ا.ت:سلام *لبخند
ا.ت:عم کاری داشتی؟
وون یو:ر.راستش حوصلم سر رفته بود میخواستم یکم خونه رو بگردم گفتم خونه ای به این بزرگی دارین شاید تو بتونی بهم نشونش بدی*لبخند ملیح
ا.ت:عاه البته
ایششش همینو کم داشتم
ا.ت:میتونیم از سالن شروع کنیم؟
وون یو:البته
_______________________
توی سالن*
ا.ت:این عکس پدر بزرگ پدریمه اونم یه نظامی بود توی یکی از عملیاتا پاشو از دست داد ولی خب تونست با پای مصنوعی زندگیشو ادامه بده
وون یو:اوه واقعا خونواده ی نیهن پرستی هستین این خیلی خوبه
ا.ت: اوهوم
شوگا:ا.ت میشه بیای کارت دارم
با صدایی که شنیدم برگشتم شوگا چند متریم وایستاده بود
ا.ت:اوه اینحا بودی؟یبخشید حواس...
بدون اینکه به حرفام گوش کنه رفت از سالن بیرون
وون یو:ببخشید داداشم خیلی عجیبه
ات:میدونم
ا.ت:یه لحظه الان برمیگردم
وون یو:باشه مراقب خودت باش داداشم عجیب غریب رفتار میکنه
همونجور که داشتم از سالن میرفتم بیرون بلند گفتم
ا.ت:ممنون ولی اون باید مراقب خودش باشه
رفتم پیش شوگا که یه گوشه وایستاده بود
ا.ت: چی شده شوگا؟پات خوبه؟
شوگا:پیش داداشم نرو
ا.ت:چرا؟
شوگا:میخوای عروس ننم بشی
ا.ت:چ.چی؟
...
اخه چطوری میخواد رانندگی کنه
رفتم پیشش
ا.ت:پیاده شو
شوگا: چی؟
ا.ت:پیاده شو نمیخوای که خودتو به کشتن بدی
شوگا: اونچقت کی میخواد منو بکشه؟
ا.ت:خودت
ات:پیاده شو با اون پا نمیتونی رانندگی کنی
شوگا:می تونم
ا.ت: خیله خب این جوری ادم نمیشی
ا.ت:مثه اینکه پرنسسمون یه ماشین صورتیه دیگه میخواد
برای اسنکه بترسه
کیفمو از شونم اوردم پاین تا باز کنم
شوگا: خیله خب تو رانندگی کن
ا.ت: حالا شدی ادم
پیاده شدو رو صندلی شاگرد نشست
منم نشستمو کیفمو گذاشتم صندلی پشت
درو بسمو ماشینو روشن کردم
.......................
ا.ت:رسیدیم خونه
شوگا: اها
سریع از ماشین پیاده شدمو کمکش کردم بردمش تا دم در در زدم
اجوما: خوش اومدی
ا.ت: ممنون
کمکش کردم بردمش داخل
بابام اینا رو وبل نشسته بودن داشتن چایی میخوردن
ب ا.ت:بلاخره اومدین
ا.ت: اوهوم سلام
ب ا.ت: یونگی پات خوبه
چشام از حدقه زد بیرون الان اگه اقای مین ببینه چه فکری میکنه
ب شوگا: خوبی پسرم؟
شوگا: پسرم؟ هه ممنون خوبم پدر
ا.ت: خب چیز شد موقع تمرین بسکتبال پاش پیچ خورد
شوگا:تمرین؟
ا.ت: اره اره تمرین
بازوشو فشار دادم
م ا.ت: بهتره ببریش تا استراحت کنه
ا.ت: اوهوم اره
بردمش تو اشپز خونه رو صندلی نشستم
رفتم براش اب بیارم
شوگا: تو دروغ گفتن حرف نداری
ا.ت: مجبور بود
ا.ت: اقای مین که میدونه چه بلایی سره منو تو اومده تنها فقط مامان و بابای منن که چیری از این قضیه نمیدونن
ا.ت: منو اقای مین هم سعی داریم جلوی تورو بگیریم ولی خب...
شوگا:چرا سعی میکنی جلومو بگیری؟
ا.ت:من سعی میکنم بچه های مدرسه رو امسال از دست تو خلاص کنم
شوگا: با به اذیت کردن خودت
ا.ت:من مشکلی نمیبینم تازه سابقشم دارم
شوگا: اونایی رو که ادم کردی من نبودن
ات:مگه تو چه فرقی با اونا داری؟
شوگا:خیلی فرقا
ا.ت:مثلا
شوگا:به تو مربوط نیست
ا.ت:خیلی بد دهنی
...
شوگا: خب به تو مربوطه؟
شوگا: تازه به کمکتم نیاز ندارم خودم میدونم چیکار کنم چیکا نکنم
ا.ت:باشه بیا ابتو بخور
ابو ازم گرفت
داشتم میرفتم
شوگا:نمیخوای ببریم تو اتاقم
ا.ت: الان گفتی به کمکم نیاز نداری
شوگا:اها حق با توعه
بدون هیچی حرفی رفت
ویو شوگا
چقد من احمقم الان بهش گفتم بهش نیاز ندارم
ا.ت رفت
سعی داشتم بلند شم که دیدم برگشت
شوگا: چی شد برگشتی؟
ا.ت: هوففف بخاطره تو نیومدم بخاطره اخرتم اومدم
ا.ت: دستتو بده به من
ویو ا.ت
دلم براش سوخت
برگشتم
شوگا: هه نگران اخرتتم هستی
ا.ت: اوهوم مسخره کردن تموم شد؟حالا میتونیم بریم پرنسس؟
شوگا:بهم نگو پرنسس
ا.ت:اسمت به دهنم مونده بهش عادت کردم
شوگا:اخه من کجام شبیه پرنسسات؟
همون جور که داشتم از اشپز خونه میبردمش بیرون گفتم
ا.ت:نمیدونم
ا.ت:راستی اتاقت کجاست؟
شوگا:بالا
ا.ت:بالا؟*حالت شوکی
به لحظه دستشو ول کردم
ا.ت:گوپس افتادی
ا.ت:حالت خوبه
شوگا:خیلی بیشعوری
بازوشو گرفتم
ا.ت:بخدا نخواستم تلافی کنم
شوگا:از این که فهمیدی اتاقم کنار اتاقته ولم کردی
شوگا:هه ازم میترسی؟
ا.ت:کاری نکن این دفعه سر پله ها بندازمت
شوگا:چقدر عصبی
شوگا:انقدر عصبانیت برات خوب نیست
ا.ت:هی پرنسس کاری نکن خونه نشین بشی
دیگه چیزی نگفت تا اتاقش بردم
اخه اتاق کم بود که اتاق کناریه منو دادن ایشش
گذاشتمش رو تخت که افتادم روش
سریع از روش بلند شدم
ات:عامم چیزی خواستی به اجوما بگو(الفرار)
رفتم تو اتاقم هوفف این چی بود اصن نمیشه هضمش کرد هوفف
صدای در اومد
درد باز کردم
داداش شوگا بود
(اسم داداش شوگا وون یو)
وون یو:عامم سلام ا.ت
هشش این دیگه چی میخواد این یکی بر خلاف داداشش به چسبه
ا.ت:سلام *لبخند
ا.ت:عم کاری داشتی؟
وون یو:ر.راستش حوصلم سر رفته بود میخواستم یکم خونه رو بگردم گفتم خونه ای به این بزرگی دارین شاید تو بتونی بهم نشونش بدی*لبخند ملیح
ا.ت:عاه البته
ایششش همینو کم داشتم
ا.ت:میتونیم از سالن شروع کنیم؟
وون یو:البته
_______________________
توی سالن*
ا.ت:این عکس پدر بزرگ پدریمه اونم یه نظامی بود توی یکی از عملیاتا پاشو از دست داد ولی خب تونست با پای مصنوعی زندگیشو ادامه بده
وون یو:اوه واقعا خونواده ی نیهن پرستی هستین این خیلی خوبه
ا.ت: اوهوم
شوگا:ا.ت میشه بیای کارت دارم
با صدایی که شنیدم برگشتم شوگا چند متریم وایستاده بود
ا.ت:اوه اینحا بودی؟یبخشید حواس...
بدون اینکه به حرفام گوش کنه رفت از سالن بیرون
وون یو:ببخشید داداشم خیلی عجیبه
ات:میدونم
ا.ت:یه لحظه الان برمیگردم
وون یو:باشه مراقب خودت باش داداشم عجیب غریب رفتار میکنه
همونجور که داشتم از سالن میرفتم بیرون بلند گفتم
ا.ت:ممنون ولی اون باید مراقب خودش باشه
رفتم پیش شوگا که یه گوشه وایستاده بود
ا.ت: چی شده شوگا؟پات خوبه؟
شوگا:پیش داداشم نرو
ا.ت:چرا؟
شوگا:میخوای عروس ننم بشی
ا.ت:چ.چی؟
...
۸۸.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.