همسر اجباری پارت صد و هشتاد و پنج
#همسر_اجباری #پارت_صد و هشتاد و پنج
هیچی.
-گلو گرفتم از دستش .
-ووووووای بدای دل مهربونت آجی. ولی اگه من بودم نمیبخشیدما.
-اگه ناراحتی قهر کنیم با هم .
-نه ...نه من غلط بکنم آجی.
بعد از بحث کردنم با احسان که همش باعث خندههای امیر و عسل میشد
و رفتیم سمت خونه....
..
احسان در خونه رو باز کردیه ماشین که تا حاال ندیده بودمش تو حیاط بود رفتیم سمت در ورودی وارد خونه که
شدیم. شین رو دیدیم که روی مبل نشسته بود و آریا سرشو گذاشته بود رو پاش. قلبم بی تابی میکرد تو سینه ام.
همه آروم سالم کردیم رفتیم باال. تقریبا همه حواسشون به منو واکنشم بود حتی خود شین انگار شک کرده بود.
رو تختم نشستم شالمو باز کردمو سرمو بین دستام گرفتم میخواستم عوض شم میخواستم ضعیف نباشم هرچی
ضعیف بودم بسه این دنیا زیادی داره رو در اورده بود.
فایده نداشت بی تاب پا شدم از رو تخت
لباسامو در اوردم یه شلوار ورزشی مشکی با خط های طوسی و یه گرمکن هم رنگشو پوشیدم. یه روسری سرم و
گوشه هاشو از دور گردنم رد کردم و از جلو آویز کردم ... یکم تو پرونده ها سرک کشیدم. و واسه شام رفتم پایین
عسل املت درست کرده.همه از خسته گی داشتیم جون میدادیم رفتم باال مسواک زدم و موامو شونه کردم رفتم
سمت اتاق و دستم رو دستگیره در بود و به خودم که اومدم فهمیدم این در اتاق آریاست. بغض گلومو چنگ زد
اشکام ریخت ت صورتمو رفتم تو اتاقم و در بستمو خودمو انداختم رو تخت.
. یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست ... و یک شب همه کَست میشه یک غریبه ... .
هیچی.
-گلو گرفتم از دستش .
-ووووووای بدای دل مهربونت آجی. ولی اگه من بودم نمیبخشیدما.
-اگه ناراحتی قهر کنیم با هم .
-نه ...نه من غلط بکنم آجی.
بعد از بحث کردنم با احسان که همش باعث خندههای امیر و عسل میشد
و رفتیم سمت خونه....
..
احسان در خونه رو باز کردیه ماشین که تا حاال ندیده بودمش تو حیاط بود رفتیم سمت در ورودی وارد خونه که
شدیم. شین رو دیدیم که روی مبل نشسته بود و آریا سرشو گذاشته بود رو پاش. قلبم بی تابی میکرد تو سینه ام.
همه آروم سالم کردیم رفتیم باال. تقریبا همه حواسشون به منو واکنشم بود حتی خود شین انگار شک کرده بود.
رو تختم نشستم شالمو باز کردمو سرمو بین دستام گرفتم میخواستم عوض شم میخواستم ضعیف نباشم هرچی
ضعیف بودم بسه این دنیا زیادی داره رو در اورده بود.
فایده نداشت بی تاب پا شدم از رو تخت
لباسامو در اوردم یه شلوار ورزشی مشکی با خط های طوسی و یه گرمکن هم رنگشو پوشیدم. یه روسری سرم و
گوشه هاشو از دور گردنم رد کردم و از جلو آویز کردم ... یکم تو پرونده ها سرک کشیدم. و واسه شام رفتم پایین
عسل املت درست کرده.همه از خسته گی داشتیم جون میدادیم رفتم باال مسواک زدم و موامو شونه کردم رفتم
سمت اتاق و دستم رو دستگیره در بود و به خودم که اومدم فهمیدم این در اتاق آریاست. بغض گلومو چنگ زد
اشکام ریخت ت صورتمو رفتم تو اتاقم و در بستمو خودمو انداختم رو تخت.
. یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست ... و یک شب همه کَست میشه یک غریبه ... .
۷.۳k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.