پارت33
#پارت33
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
سرجاش ایستاد و بدون اینکه برگرده گفت:
هوم؟!
بدو به سمتش رفتمو از پشت بغلش کردم...
دستامو باز کرد و به سمتم برگشت...
با اخم نگام میکرد..
رو پنجه پام بلند شدم و کوتاه بوسیدمش...
از تصمیم ناگهانیم خودمم شوکه بودم... اما واقعا اینقدو حقش بود...!
داشتم ازش فاصله میگرفتم اما کمرمو گرفت و منو نزدیک خودش کرد..
لبشو آروم گزید و گفت:
-هی! تو به من تجاوز کردی.. میدونی میتونم بخاطر این کارت ازت شکایت کنم؟!
خندمو مخفی کردم و گفتم:
_ای وای دست خودم نبود... فقط برا اینکه دوست پسرم باهام آشتی کنه اون کارو کردم.. میشه منو ببخشی؟ من گناه دارم..🥲
لبخند مرموزی زد و گفت:
در یه صورت ازت شکایت نمیکنم..
ابروهامو دادم بالا و سوالی نگاش کردم..
سرشو نزدیک اورد و دم گوشم پچ زد..
-امشبو با من باشی..
عقب اومد و چشمکی زد..
وادف.. فک نمیکردم همچین ادم هولی باشه!..
به سینش کوبیدم تا ازم فاصله بگیره..
بغض کرده بودم..
نمیدونم چم بود من دوسش داشتم..
اما توقع نداشتم تو همین روز اول همچین درخواستی بکنه..
سرمو انداخت پایین و گفتم:
من فعلا آمادگیشو ندارم.
خواستم از کنارش رد شم اما دستمو کشیدو بغلم کرد..
کمی موهامو نوازش کردو بوسه ای روش زد..
-شوخی کردم...
موهامو پشت گوشم داد...
-حالام بهتره استراحت کنی... بیا بریم... میرسونمت..
بدون هیچ مخالفتی سوار ماشین شدم..
تو ماشین همش به جلو خیره بودم اما متوجه میشدم که هر چند دقیقه نگام میکنه..
با ایستادن ماشین به اطراف نگاه کردم و گفتم:
-ممنونم..
دستمو رو دستگیره گذاشتم که صداش متوقفم کرد..
-ام... ببین.. ا/ت.. فعلا رابطه ما باید مخفی بمونه... ینی هیچکس تو شرکت نباید خبر دار بشه..اخه میدونی که...
سرمو تکون دادم و گفتم:
اره.. میدونم..
لبخندی زدم و ادامه دادم:
-من مشکلی ندارم.. وقتی تو اینجوری راحتی منم راحتم...
-مشکل راحتی من نیست!
اینکه تو آسیب نبینی مهم ترین چیزه..
من شرکتای رقابتی زیاد دارم و اونا فقط دنبال یه نقطه ضعف از منن..
اینکه خوانوادم چند سالی آمریکان بخاطر اینکه ی آسیبی بهشون نرسه..
من هواسم از دور بهت هست.. خودتم مراقب خودت باش!
سرمو به نشونه تایید تکون دادم..
- فردا هم خودم میام دنبالت...
خب دوستان
با رای گیری از هیئت مدیره تصمیم براین شدکه فعلا ادامه بدیم😂
(تازهههه یه اتفاق توپ پیدا کردم که آخرش برینم به فیک😂😂)
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
سرجاش ایستاد و بدون اینکه برگرده گفت:
هوم؟!
بدو به سمتش رفتمو از پشت بغلش کردم...
دستامو باز کرد و به سمتم برگشت...
با اخم نگام میکرد..
رو پنجه پام بلند شدم و کوتاه بوسیدمش...
از تصمیم ناگهانیم خودمم شوکه بودم... اما واقعا اینقدو حقش بود...!
داشتم ازش فاصله میگرفتم اما کمرمو گرفت و منو نزدیک خودش کرد..
لبشو آروم گزید و گفت:
-هی! تو به من تجاوز کردی.. میدونی میتونم بخاطر این کارت ازت شکایت کنم؟!
خندمو مخفی کردم و گفتم:
_ای وای دست خودم نبود... فقط برا اینکه دوست پسرم باهام آشتی کنه اون کارو کردم.. میشه منو ببخشی؟ من گناه دارم..🥲
لبخند مرموزی زد و گفت:
در یه صورت ازت شکایت نمیکنم..
ابروهامو دادم بالا و سوالی نگاش کردم..
سرشو نزدیک اورد و دم گوشم پچ زد..
-امشبو با من باشی..
عقب اومد و چشمکی زد..
وادف.. فک نمیکردم همچین ادم هولی باشه!..
به سینش کوبیدم تا ازم فاصله بگیره..
بغض کرده بودم..
نمیدونم چم بود من دوسش داشتم..
اما توقع نداشتم تو همین روز اول همچین درخواستی بکنه..
سرمو انداخت پایین و گفتم:
من فعلا آمادگیشو ندارم.
خواستم از کنارش رد شم اما دستمو کشیدو بغلم کرد..
کمی موهامو نوازش کردو بوسه ای روش زد..
-شوخی کردم...
موهامو پشت گوشم داد...
-حالام بهتره استراحت کنی... بیا بریم... میرسونمت..
بدون هیچ مخالفتی سوار ماشین شدم..
تو ماشین همش به جلو خیره بودم اما متوجه میشدم که هر چند دقیقه نگام میکنه..
با ایستادن ماشین به اطراف نگاه کردم و گفتم:
-ممنونم..
دستمو رو دستگیره گذاشتم که صداش متوقفم کرد..
-ام... ببین.. ا/ت.. فعلا رابطه ما باید مخفی بمونه... ینی هیچکس تو شرکت نباید خبر دار بشه..اخه میدونی که...
سرمو تکون دادم و گفتم:
اره.. میدونم..
لبخندی زدم و ادامه دادم:
-من مشکلی ندارم.. وقتی تو اینجوری راحتی منم راحتم...
-مشکل راحتی من نیست!
اینکه تو آسیب نبینی مهم ترین چیزه..
من شرکتای رقابتی زیاد دارم و اونا فقط دنبال یه نقطه ضعف از منن..
اینکه خوانوادم چند سالی آمریکان بخاطر اینکه ی آسیبی بهشون نرسه..
من هواسم از دور بهت هست.. خودتم مراقب خودت باش!
سرمو به نشونه تایید تکون دادم..
- فردا هم خودم میام دنبالت...
خب دوستان
با رای گیری از هیئت مدیره تصمیم براین شدکه فعلا ادامه بدیم😂
(تازهههه یه اتفاق توپ پیدا کردم که آخرش برینم به فیک😂😂)
۱۱.۵k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.