part 38
part 38
تهیونگ: منو دوست داری یا نه
ات ساکت بود و هیچی نمیگفت با خودش فکر میکرد که چه جوابی
به اين سوال تهیونگ بده
يعني حقیقت بگه اگه تهیونگ بفهمه که اون عاشق شده چیکار میکنه اول میخواست هیچ جوابی به بهش نده
اما وقتی به حرفای سیون فکر میکرد تصمیم گرفت دیگه حسشو مخفی نکن و جواب درسته بده
ات: نه من دوست نداره عاشقتم (روبه تهیونگ )
وقتی ات این حرف زد به چشمای تهیونگ خیره شد یعنی باید به اون
چشما که داد میزدن منم عاشقتم اعتماد میکرد
يعني با گفتن این حرف کاره درسته کرده بود یا فقد داشت خودشو گول می زد و تهیونگ هیچ حسی بهش نداشت
با گفتن اون حرف ذهنش خیلی درگیر شد چند دوره دیگه بازه کردن که ات گفت
ات: من دیگه میرم بخوابم خیلی خسته شدم
یونها: باشه برو ما هم دیگه بریم بخوابیم دیر وقته
ات
رفتم توی اوتاقی که واسه منو تهیونگ بود وارد اوتاق شدم و لباسمو عوض کردم که تهیونگ وارد اوتاق شد
ات: من میرم بیرون تو لباس عوض کن
تهیونگ
وقتی از ات پرسیدم که دوستم داره یا نه اول سکوت کرد
ترسیدم که حسی بهم نداشته باشه اما گفت عاشقمه فکردم بخاطر سیون اینجوری میگه اما وقتی به چشماش نگاه کردم
فعمیدم که کاملا در اشتباهم و اون واقعا عاشقم شده خیلی خوشحال شدم یکم دیگه بازی کردیم
که ات گفت خسته هست که میخواد بخوابه ات رفت توی اوتاق یکم
منتظر موندم که لباس عوض کنه وقتی رفتم توی میخواستم
بهش بگم که منم دوستش دارم اما ات زود از اوتاق رفت بیرونم
منم دنبال رفتم
ادامه دارد >>>>>>>>>>
💜💜💜💜💜
تهیونگ: منو دوست داری یا نه
ات ساکت بود و هیچی نمیگفت با خودش فکر میکرد که چه جوابی
به اين سوال تهیونگ بده
يعني حقیقت بگه اگه تهیونگ بفهمه که اون عاشق شده چیکار میکنه اول میخواست هیچ جوابی به بهش نده
اما وقتی به حرفای سیون فکر میکرد تصمیم گرفت دیگه حسشو مخفی نکن و جواب درسته بده
ات: نه من دوست نداره عاشقتم (روبه تهیونگ )
وقتی ات این حرف زد به چشمای تهیونگ خیره شد یعنی باید به اون
چشما که داد میزدن منم عاشقتم اعتماد میکرد
يعني با گفتن این حرف کاره درسته کرده بود یا فقد داشت خودشو گول می زد و تهیونگ هیچ حسی بهش نداشت
با گفتن اون حرف ذهنش خیلی درگیر شد چند دوره دیگه بازه کردن که ات گفت
ات: من دیگه میرم بخوابم خیلی خسته شدم
یونها: باشه برو ما هم دیگه بریم بخوابیم دیر وقته
ات
رفتم توی اوتاقی که واسه منو تهیونگ بود وارد اوتاق شدم و لباسمو عوض کردم که تهیونگ وارد اوتاق شد
ات: من میرم بیرون تو لباس عوض کن
تهیونگ
وقتی از ات پرسیدم که دوستم داره یا نه اول سکوت کرد
ترسیدم که حسی بهم نداشته باشه اما گفت عاشقمه فکردم بخاطر سیون اینجوری میگه اما وقتی به چشماش نگاه کردم
فعمیدم که کاملا در اشتباهم و اون واقعا عاشقم شده خیلی خوشحال شدم یکم دیگه بازی کردیم
که ات گفت خسته هست که میخواد بخوابه ات رفت توی اوتاق یکم
منتظر موندم که لباس عوض کنه وقتی رفتم توی میخواستم
بهش بگم که منم دوستش دارم اما ات زود از اوتاق رفت بیرونم
منم دنبال رفتم
ادامه دارد >>>>>>>>>>
💜💜💜💜💜
۲.۷k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.