part 37
part 37
جیمین: حوصلم سر رفت بیاین یه بازی بکونیم
یونها: منم موفق نیومدیم اینجا که بشینیم خوب حالا چه بازی
انجام بدیم
جیمین: جرعت یا حقیقت چطوره
تهیونگ: خوبه ولی اگه همه جرعت بازی کردن داشته باشن (روبه ات )
ات: عالیه من میرم بطری بیارم
ات
داشتم از آشپزخونه بطری میآوردم ک سیون دنبال آومد و شروع کرد به چرت پرت گفتن
سیون: میدونم که تو و تهیونگ یه اجبار ازدواج کردین و هیچ حسی بهم ندارین( با نیشخند )
ات: اشتباه میکنی شاید ازدواج ما به خواست خوانواده هامون بود اما
الان همه چیز فرق کرده و ما عاشق هم هستیم
سیون: دروغگو کوچولو فکر کردی من نمیدونم که ازدواج تون الکیه
شرط میبیندم حتا یک دفه همدیگرو نبوسیدین ( با نیشخند )
پس از زندگی تهیونگ برو بیرون مطمئن باش با من خوشبخت میشه
ات: به همین خیال باش تهیونگ شوهر منه و عاشقهستم پس هیچ وقت ولش نمیکنم اینو بفهم و زود از زندگیمو گمشو( درحال رفتن )
سیون: مطمئن باش تهیونگ ازت پس میگیرم( با داد )
ات
دیگه به حرفاش گوش ندادم و رفتن توی سالون که بقيه نشسته بودن
دوختره احمق فکرده کیه اما اگه تهیونگ حسی به من نداشته باشه
و بره سمت اون چی توی افکارم بودم که با حرف یونها از افکارم اومدم بیرون
یونها: ات به چی فکر میکنی بیا الان بازی شروع میشه
جیمین بطری چرخوند که افتاد روی یونها و سیون
یونها: جرعت یا حقیقت
سیون: حقیقت
یونها: تاحالا عاشق شدی
سیون: آره عاشق شدم و خیلی هم دوسش دارم (روبه تهیونگ)
وقتی سیون این حرف زد ات خیلی عصبانی شد دوباره بطری چرخوند
که افتاد روی جیمین و تهیونگ
تهیونگ: جرعت یا حقیقت
جیمین: جرعت
تهیونگ: میتونی همين الان جلوی همه یونها رو ببوسی
جیمین: تهیونگ این خیلی نامردی چرا ازم میخواهی همچین کاری کنم اونم جلوی همه
تهیونگ: خواسته خودت بود تو جرعت انتخاب کردیم پس انجامش بده
جیمین: باشه اما برات دارم
جیمینیونها رو بوسید دوباره بطری چرخوند وافتاد روی ات و تهیونگ
تهیونگ: جرعت یا حقیقت
ات: حقیقت
تهیونگ: منو دوست داری یا نه
ادامه دارد >>>>>>>>>
لایک فراموش نشه خوشگلا 💜
جیمین: حوصلم سر رفت بیاین یه بازی بکونیم
یونها: منم موفق نیومدیم اینجا که بشینیم خوب حالا چه بازی
انجام بدیم
جیمین: جرعت یا حقیقت چطوره
تهیونگ: خوبه ولی اگه همه جرعت بازی کردن داشته باشن (روبه ات )
ات: عالیه من میرم بطری بیارم
ات
داشتم از آشپزخونه بطری میآوردم ک سیون دنبال آومد و شروع کرد به چرت پرت گفتن
سیون: میدونم که تو و تهیونگ یه اجبار ازدواج کردین و هیچ حسی بهم ندارین( با نیشخند )
ات: اشتباه میکنی شاید ازدواج ما به خواست خوانواده هامون بود اما
الان همه چیز فرق کرده و ما عاشق هم هستیم
سیون: دروغگو کوچولو فکر کردی من نمیدونم که ازدواج تون الکیه
شرط میبیندم حتا یک دفه همدیگرو نبوسیدین ( با نیشخند )
پس از زندگی تهیونگ برو بیرون مطمئن باش با من خوشبخت میشه
ات: به همین خیال باش تهیونگ شوهر منه و عاشقهستم پس هیچ وقت ولش نمیکنم اینو بفهم و زود از زندگیمو گمشو( درحال رفتن )
سیون: مطمئن باش تهیونگ ازت پس میگیرم( با داد )
ات
دیگه به حرفاش گوش ندادم و رفتن توی سالون که بقيه نشسته بودن
دوختره احمق فکرده کیه اما اگه تهیونگ حسی به من نداشته باشه
و بره سمت اون چی توی افکارم بودم که با حرف یونها از افکارم اومدم بیرون
یونها: ات به چی فکر میکنی بیا الان بازی شروع میشه
جیمین بطری چرخوند که افتاد روی یونها و سیون
یونها: جرعت یا حقیقت
سیون: حقیقت
یونها: تاحالا عاشق شدی
سیون: آره عاشق شدم و خیلی هم دوسش دارم (روبه تهیونگ)
وقتی سیون این حرف زد ات خیلی عصبانی شد دوباره بطری چرخوند
که افتاد روی جیمین و تهیونگ
تهیونگ: جرعت یا حقیقت
جیمین: جرعت
تهیونگ: میتونی همين الان جلوی همه یونها رو ببوسی
جیمین: تهیونگ این خیلی نامردی چرا ازم میخواهی همچین کاری کنم اونم جلوی همه
تهیونگ: خواسته خودت بود تو جرعت انتخاب کردیم پس انجامش بده
جیمین: باشه اما برات دارم
جیمینیونها رو بوسید دوباره بطری چرخوند وافتاد روی ات و تهیونگ
تهیونگ: جرعت یا حقیقت
ات: حقیقت
تهیونگ: منو دوست داری یا نه
ادامه دارد >>>>>>>>>
لایک فراموش نشه خوشگلا 💜
۵.۸k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.