p
p12
" اون دختر داشت دیوونم میکرد... کاملا دیوونه!
سرم کمی خم شد، اونقدر نزدیک که بتونه نفسامو حس کنه، ولی نه اونقدر که بتونه بیاختیار جا به جا بشه...
نگاهم روی صورتش قفل شد، بدون پلک زدن، بدون لحظهای حواسپرتی...
لبهاش یهجور فشردگی خاص داشتن، انگار که داشت یه چیزی رو قورت میداد، یه چیزی که نمیخواست بیرون بده، ولی من دیدم...
زمزمهام نرم بود، اما سنگین، انگار که داشت توی هوا تهنشین میشد، اونقدر که فقط بین این فاصلهی محدود شنیده بشه : خانم کیم...
مکث کردم. فقط برای یه لحظه. فقط بهاندازهای که حرفم توی ذهنش جا بگیره : برام نظرت مهم نیست
دستم کمی از دیوار فاصله گرفت : تو اول و آخر مال خودمی
آروم تکه مویی که روی صورتش بود رو کنار زدم و لبام رو به پیشونیش فشار دادم و آروم بوسیدم و بعد از جدا شدن نگاهمو به چشمای متعجبش که ذره ای ذوق هم داخلش دیده میشد دادم : باید بیشتر از این پیش برم تا بهت بفهمونم مال منی خانم کیم ؟ "
' بوسه نرمش رو روی پیشونیم حس کردم غیر قابل پیش بینی بود نفس سنگین و نرمی بیرون دادم غیر قابل باور بود
لمسش داشت دور بدنم سنگین و تنگتر میشد انگار که فقط میخواست من رو نزدیک خودش نگه داره
نفسش روی گونههام و صورتم رقصید
چشمام به نرمترین حالت ممکن در اومد
چطور میتونستم بعد از این بوسه کرایه پیشونیم شکل گرفته بود سرد رفتار کنم
چشمهاش مثل سوزن تمام تنم رو گزگز میکرد
ذوق کوچیکی توی چشمام شکل گرفته بود که غیر قابل انکار بود
دستاش سر تا سر کمرم پرسه میزد نگار میخواست باور کنه که من اینجام
نفسم رو روی یقه کتش پیاده کردم
نفسم رو بلعیدم صدای نهفته داخل گلوم رو عمیقتر پنهان کردم و فقط بهش خیره شدم'
" اون دختر داشت دیوونم میکرد... کاملا دیوونه!
سرم کمی خم شد، اونقدر نزدیک که بتونه نفسامو حس کنه، ولی نه اونقدر که بتونه بیاختیار جا به جا بشه...
نگاهم روی صورتش قفل شد، بدون پلک زدن، بدون لحظهای حواسپرتی...
لبهاش یهجور فشردگی خاص داشتن، انگار که داشت یه چیزی رو قورت میداد، یه چیزی که نمیخواست بیرون بده، ولی من دیدم...
زمزمهام نرم بود، اما سنگین، انگار که داشت توی هوا تهنشین میشد، اونقدر که فقط بین این فاصلهی محدود شنیده بشه : خانم کیم...
مکث کردم. فقط برای یه لحظه. فقط بهاندازهای که حرفم توی ذهنش جا بگیره : برام نظرت مهم نیست
دستم کمی از دیوار فاصله گرفت : تو اول و آخر مال خودمی
آروم تکه مویی که روی صورتش بود رو کنار زدم و لبام رو به پیشونیش فشار دادم و آروم بوسیدم و بعد از جدا شدن نگاهمو به چشمای متعجبش که ذره ای ذوق هم داخلش دیده میشد دادم : باید بیشتر از این پیش برم تا بهت بفهمونم مال منی خانم کیم ؟ "
' بوسه نرمش رو روی پیشونیم حس کردم غیر قابل پیش بینی بود نفس سنگین و نرمی بیرون دادم غیر قابل باور بود
لمسش داشت دور بدنم سنگین و تنگتر میشد انگار که فقط میخواست من رو نزدیک خودش نگه داره
نفسش روی گونههام و صورتم رقصید
چشمام به نرمترین حالت ممکن در اومد
چطور میتونستم بعد از این بوسه کرایه پیشونیم شکل گرفته بود سرد رفتار کنم
چشمهاش مثل سوزن تمام تنم رو گزگز میکرد
ذوق کوچیکی توی چشمام شکل گرفته بود که غیر قابل انکار بود
دستاش سر تا سر کمرم پرسه میزد نگار میخواست باور کنه که من اینجام
نفسم رو روی یقه کتش پیاده کردم
نفسم رو بلعیدم صدای نهفته داخل گلوم رو عمیقتر پنهان کردم و فقط بهش خیره شدم'
- ۱۰.۶k
- ۱۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط