I fell in love with someone P
"I fell in love with someone'' (P76)
از اتاق خارج شدم که با...جانگ سوک روبه رو شدم..
لیا : جا..نگ..سوک*تعجب*
جانگ سوک: تو اتاق ا.ت کوک چیکار میکردی؟
لیا : عاا...هیچی دنبال...ا.ت میگشتم...هیچ جا نبود برا همین اومدم تو اتاقشون اونجا نبود*استرس*
جانگ سوک : مطمئن باشم؟
لیا : اره اره..
جانگ سوک : ......
لیا : پس من میرم *رفت*
جانگ سوک" بعد از اینکه از جلوم رفت از پشت بهش زل زدم...خیلی مشکوک میزد...*پوزخند*...فک کردی متوجه نشدم...
مین هو : چت شده جانگ سوک
(مین هو رو یادتونه؟ همسر هانول هست)
حتی متوجه حضور مین هو نشده بودم...که اومد...برگشتم سمتش...
جانگ سوک : چیزی نیس
مین هو : یعنی چی، چیزی نیس هانول اینجا دیدم..
جانگ سوک : خب چیز خاصی نیستا، عجباااا*رفت*
مین هو : عجب کله شقی هستی تو*زیرلب*
جانگ سوک : شنیدمااااا
مین هو : هوفففف بیخیال
از زبان ا.ت :
تو ماشین نشسته بودیم و کوک پشت فرمون بود داشت ماشین میروند منم جفتش نشسته بودم نگاهم دادم به سمت بیرون پنجره رو اوردم پایین تا آب هوا حس حالم عوض کنه... همینطور بیشتر حالم خرابه بخاطره لیا...احتمالا متوجه شده من CD برداشتم و ممکنه اتاق منو کوک رفته اونجا رو بگرده...ولی تو این CD مگه چی هست...ولی اسمش خیلی جلب توجهم کرد نکنه مربوط به من باشه ولی اگه نبود....باید یه جایی تو اتاقش قایم میکردم تا متوجه نشه من بردمش...اهههه ا.ت از این فکرا بیا بیرون ایششش...ولی مطمئن بودم اگه برگردیم عمارت راهی خلاص از این زنیکه(لیا) نداشتم پس به جونگکوک بگم برنگردیم عمارت؟
بهش زل زدم ولی اون موهاش مشکی بلندش، و دست راست تتو دارش که رو دنده ماشین گذاشته و اون یکی دست چپش فرمون رو گرفته و همینطور اون پیرسینگ لب و گوش هاش ک منو لال کرد... ای وایییی یعنی خدایا انقدر دوسم داری واسم همچین شوهر جذابی بهم بخشیدی؟(کاش همیشه شانست 🥚 بود....عه گیلیلیلیلیلیلیلی🗿)
کوک : چرا دست از زل زدن من برنمیداری؟
ا.ت : .......
کوک یه نگاهی به ا.ت انداخت...که ا.ت تازه متوجه شد کوک داشت به ا.ت چیزی میگفت....
ا.ت : عااا چیزی...گفتی؟
کوک : نه...به زل زدنت بهم، آماده بده
ا.ت : یاااااااااااااا
کوک : *خنده*
ا.ت" از این حرفش خیلی خجالت کشیدم مطمئن بودم گونه هام سرخ شده....ایششششششش
ا.ت : جونگکوک....
کوک : جونم
ا.ت" گفت جونم؟ (اره اره گفت جونم) گفت جونم جدا؟*ذوق*...عرررررررررررررررررر...ا.ت سعی کن جدی باشی ...عرررررررررر..*
ا.ت : میشه که....
کوک : هوم.....
ا.ت : میشه که.....امروز....ن...ریم عمارت؟
کوک : اونوقت،....چرا اونوقت؟!!
ا.ت : دلم میخواد بیشتر باتو وقت بزارم...آخه حوصلم خیلی سر رفته*خجالته*
کوک : ....ادامه داره....
از اتاق خارج شدم که با...جانگ سوک روبه رو شدم..
لیا : جا..نگ..سوک*تعجب*
جانگ سوک: تو اتاق ا.ت کوک چیکار میکردی؟
لیا : عاا...هیچی دنبال...ا.ت میگشتم...هیچ جا نبود برا همین اومدم تو اتاقشون اونجا نبود*استرس*
جانگ سوک : مطمئن باشم؟
لیا : اره اره..
جانگ سوک : ......
لیا : پس من میرم *رفت*
جانگ سوک" بعد از اینکه از جلوم رفت از پشت بهش زل زدم...خیلی مشکوک میزد...*پوزخند*...فک کردی متوجه نشدم...
مین هو : چت شده جانگ سوک
(مین هو رو یادتونه؟ همسر هانول هست)
حتی متوجه حضور مین هو نشده بودم...که اومد...برگشتم سمتش...
جانگ سوک : چیزی نیس
مین هو : یعنی چی، چیزی نیس هانول اینجا دیدم..
جانگ سوک : خب چیز خاصی نیستا، عجباااا*رفت*
مین هو : عجب کله شقی هستی تو*زیرلب*
جانگ سوک : شنیدمااااا
مین هو : هوفففف بیخیال
از زبان ا.ت :
تو ماشین نشسته بودیم و کوک پشت فرمون بود داشت ماشین میروند منم جفتش نشسته بودم نگاهم دادم به سمت بیرون پنجره رو اوردم پایین تا آب هوا حس حالم عوض کنه... همینطور بیشتر حالم خرابه بخاطره لیا...احتمالا متوجه شده من CD برداشتم و ممکنه اتاق منو کوک رفته اونجا رو بگرده...ولی تو این CD مگه چی هست...ولی اسمش خیلی جلب توجهم کرد نکنه مربوط به من باشه ولی اگه نبود....باید یه جایی تو اتاقش قایم میکردم تا متوجه نشه من بردمش...اهههه ا.ت از این فکرا بیا بیرون ایششش...ولی مطمئن بودم اگه برگردیم عمارت راهی خلاص از این زنیکه(لیا) نداشتم پس به جونگکوک بگم برنگردیم عمارت؟
بهش زل زدم ولی اون موهاش مشکی بلندش، و دست راست تتو دارش که رو دنده ماشین گذاشته و اون یکی دست چپش فرمون رو گرفته و همینطور اون پیرسینگ لب و گوش هاش ک منو لال کرد... ای وایییی یعنی خدایا انقدر دوسم داری واسم همچین شوهر جذابی بهم بخشیدی؟(کاش همیشه شانست 🥚 بود....عه گیلیلیلیلیلیلیلی🗿)
کوک : چرا دست از زل زدن من برنمیداری؟
ا.ت : .......
کوک یه نگاهی به ا.ت انداخت...که ا.ت تازه متوجه شد کوک داشت به ا.ت چیزی میگفت....
ا.ت : عااا چیزی...گفتی؟
کوک : نه...به زل زدنت بهم، آماده بده
ا.ت : یاااااااااااااا
کوک : *خنده*
ا.ت" از این حرفش خیلی خجالت کشیدم مطمئن بودم گونه هام سرخ شده....ایششششششش
ا.ت : جونگکوک....
کوک : جونم
ا.ت" گفت جونم؟ (اره اره گفت جونم) گفت جونم جدا؟*ذوق*...عرررررررررررررررررر...ا.ت سعی کن جدی باشی ...عرررررررررر..*
ا.ت : میشه که....
کوک : هوم.....
ا.ت : میشه که.....امروز....ن...ریم عمارت؟
کوک : اونوقت،....چرا اونوقت؟!!
ا.ت : دلم میخواد بیشتر باتو وقت بزارم...آخه حوصلم خیلی سر رفته*خجالته*
کوک : ....ادامه داره....
- ۴۶.۸k
- ۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط