گناهکار part
( گناهکار ) ۱۱۷ part
جیمین حال که متوجه حاله بده همسرش شده بود به طرفش رفت نگاه کلی به صورتش انداخت بلافاصله با اخم گفت : چت شده مریض شدی چرا رنگت پریده
ات : خواهش میکنم بریم خونه .. با چشم های پر از اشک ادامه داد : لطفا
جیمین این دفعه با صدای آرومتری گفت : باشه بریم خونه اونجا درموردش حرف میزنم بیا بریم
دستشو گرفت اما قدمی برنداشت که سرش گیج رفت جیمین سریع دستشو دوره کمره همسرش حلقه کرد و از روی زمین بلندش کرد این دفعه نگران گفت : حالت خوب نیست باید بریم بیمارستان
ات بیحال زمزمه کرد : نه نریم بیمارستان بریم خونه
جیمین به چهره مظلوم همسرش نگاه کرد نرم تر شده بود با صدای آرومی گفت : باشه هرجا بخواهی میریم
با قرار گرفتن سر همسرش روی شونه اش از ان مکان خارج شدن
توی حیاط همه به طرفشون با نگرانی آمدن مخصوصا یون بیول با نگرانی گفت : چی شده حاله مامانم خوبه چرا اینطوری شد
جیمین جدی درحین راه رفتن گفت : کتم رو بردار میریم خونه
یون بیول نگران بعد از برداشتن کت به دنبال مامان و باباش راه افتاد...
جیمین حال که متوجه حاله بده همسرش شده بود به طرفش رفت نگاه کلی به صورتش انداخت بلافاصله با اخم گفت : چت شده مریض شدی چرا رنگت پریده
ات : خواهش میکنم بریم خونه .. با چشم های پر از اشک ادامه داد : لطفا
جیمین این دفعه با صدای آرومتری گفت : باشه بریم خونه اونجا درموردش حرف میزنم بیا بریم
دستشو گرفت اما قدمی برنداشت که سرش گیج رفت جیمین سریع دستشو دوره کمره همسرش حلقه کرد و از روی زمین بلندش کرد این دفعه نگران گفت : حالت خوب نیست باید بریم بیمارستان
ات بیحال زمزمه کرد : نه نریم بیمارستان بریم خونه
جیمین به چهره مظلوم همسرش نگاه کرد نرم تر شده بود با صدای آرومی گفت : باشه هرجا بخواهی میریم
با قرار گرفتن سر همسرش روی شونه اش از ان مکان خارج شدن
توی حیاط همه به طرفشون با نگرانی آمدن مخصوصا یون بیول با نگرانی گفت : چی شده حاله مامانم خوبه چرا اینطوری شد
جیمین جدی درحین راه رفتن گفت : کتم رو بردار میریم خونه
یون بیول نگران بعد از برداشتن کت به دنبال مامان و باباش راه افتاد...
- ۲.۴k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط