part

part 23


م/تهیونگ: پسرم تو از اخلاق پدرت خبر داری که چجوریه و به رسم ها خیلی اهمیت میده و اینجور لباس پوشیدن همسرت اصلا خوب نیست
منم بهش گفتم اما گفت از کسی اجازه نمیگیرم تو با همسرت حرف بزنم

تهیونگ: من یکاریش‌ میکنم مادر شما نگران نباشید
تهیونگ بعد از شنیدن حرف های مادرش خیلی عصبانی شد از این ات به حرفش گوش نکرده و به مادرش اونجوری گفته
تهیونگ با شتاب وارد آشپز خونه شد و دست ات رو گرفت و دنبال خودش
کشوند و وارد اوتاق شون شد

ات : چه خبرته وحشی چرا اینجوری دستمو میکشی دستم شکست
تهیونگ: مگه بهت نگفتم بعد ازدواج حق نداره از این لباسا بپوشی
از این به بعد با مادرم درست حرف بزن فهميدی( با داد )

ات : من بخاطر پوشیدن لباسم از کسی اجازه نمیگیرم با هرکس هرطوری
که بخوام رفتار می........

ات داشت حرف می‌زد که با سیلی که تهیونگ بهش زد حرفش نصفه موند

تهیونگ: دیگه اون لباسو نمیپوشی وگرنه من میدونم تو

ات که بغض‌کرده بود اما غرورش اجاره نمی‌داد که اشکاش بریزه تهیونگ بعد از زدن حرف هاش از اوتاق خارج شد و درو با عصبانیت کوبید و رفت
ات بعد از رفتن تهیونگ به جای خالیش خیره شد به مست تخت رفت روی تخت نشست با خودش فکر می‌کرد که این چجور زندگیه که روزه دوم ازدواجش از شوهرش کتک میخوره
یعنی این زندگی میتونه ادامه بیدا کنه یا خیلی زود یه پایان میرسه
ات توی افکارش غرق بود که یونها وارد اوتاق شد

یونها: ات حالت خوبه چرا داد میزدین نکنه دعوا کردین
(اومد کنار ات نشست )
ات : یونها تو چطوری از جیمین خوشت اومد تو که فقد چند دفه بیشتر ندیدیش
یونها: چون جیمین بهتری آدمیه که من تاحالا دیدم چرا پرسیدی
ات: همینجوری پرسیدم
یونها: ات نگران نباش من مطمئنم که تو و تهیونگ هم به مرور زمان از هم خوشتون میاد اما این بستگی به خودت داره که بخواهی اگه به خودتون فرصت بدی و باهاش راه بیای بهتره

ات هیچی نمی‌گفت فقد به حرفای یونها فکر می‌کرد شاید یونها راست میگفت و اگه باهاش درست رفتار می‌کرد و بیشتر باهم آشنا میشدن
ات که هیچی برای ازدست دادن نداشت و یا باید این ازدواج خیلی زود تموم می‌کرد یا به حرف یونها گوش می‌کرد فکر های زیاد توی زهنش بود
تا اینکه بلخره تصمیم خودشو گرفت



ادامه دارد >>>>>>

لايک فراموش نشه خوشگلا 💜
دیدگاه ها (۴)

part 24 ات تا شب از اوتاقم بیرون نرفتم یونها برام فقد یونها ...

part 25 ات : تهیونگ میشه بیایی‌میخوام باهات حرف بزنمتهیونگ ب...

part 22ات دوش گرفتم و یه لباس از لباس خودم از کمد ورداشتم پو...

part 21تهیونگ: اینو بخورد دو روزه که چیزی نخوردی ات : نه من ...

پارت ۱۱# حلقه_سکوت تهیونگ:😂ات : ایش بزار برم میخوام برم حما...

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط