part 22
part 22
ات
دوش گرفتم و یه لباس از لباس خودم از کمد ورداشتم پوشیدم و از حمام اومدم بیرون
تهیونگ هنوز روی تخت بود انگار دوباره خوابش برده بود منم از اوتاق خارج شدم و به سمت آشپز رفتم تا صبحانه درست کنم چون صبح زود بود همه جا توی سکوت بود چون عمارت توی یه باغه بزرگ بود فقد صدای
برنده ها به گوش میخورد خیلی آرامش بخش بود باید از این صدای دل نشین دل میکندم و یه آشپز خونه رفتم و مشغوله درست کردن صبحانه شدم بعد از چند ساعت غذا درست کردن بلخره تموم شد مشغول چیدن
میز بودم که مادر تهیونگ یونا رونا اومدن و مادر تهیونگ گفت
م/تهیونگ: دوخترم چیکار میکنی صبح به این زودی
( درحال نزدیک شدن به میز)
اینارو خودن درست کردی مگه کیه بیدار شدی
ات: بله مادر خودم درست کردم خیلی وقت نمیشه که بیدار شدم (باخنده)
م/تهیونگ: درست کردن این همه غذا خیلی وقت میبره حتما خستهای
تو بشین بقیه رو یونا انجام میده
رونا: مادر چرا یونا انجام بده خودش انجام بده
ات: مادر نمیخواد خودم انجام میدم (با خنده)
م/تهیونگ: باشه دوخترم( باخنده ولی یهو اخم کرد) ات دوخترم این چیه پوشیدی
ات: لباسه مگه چه مشکلی داره
م/تهیونگ: دیگه نباید از این جور لباسا بپوشی اینا اصلا مناسب نیست
ات : من برای لباس پوشیدن از کسی نظر نمیخوام
ات
با مادر تهیونگ حرف میزدم که وقتی لباسی که پوشیده بودم دید اخم
کرد وگفت که نباید از این لباسا بپوشم اما به بخاطر استایلم از کسی اجازه نمیگیرم و اون رونا اه خیلی عصبانیم میکنه اونیکی که بدتر
مطمئن دیشب اونا توی غذا نمک ریخته من بهشون نشون میدم با کی در اوفتادن همه سر میز جم شدا بودن فقد تهیونگ نیومد بود بعد از چند دقیقه تهیونگ هم اومد وقتی بهم نگاه کرد اخم کرد اومد کنارم نشست و همه شروع کردن به صبحانه خوردن نگاه های سنگینش روی خودم حس
میکردن
تهیونگ
وقتی بیدار شدم ات توی اوتاق نبود انگار وقتی صبح زود بیدار شده
رفته پایین منم از تخت بلند شدم و رفتم حمام دوش گرفتم رفتم پایین همه دوره میزه صبحانه نسشته بودن وقتی نگاهم اوفتاد توی ات خیلی عصبانی شدم با اين که بهش گفته بودن حق نداره بعد ازدواج از این لباسا
بپوشه اما اون اصلا به حرفم گوش نداده روختره پرو بعد از خوردن صبحانه ات مشغوله جم کردن میز بود میخواستم بهش بگم که چرا همچین لباسی پوشیده که مادرم صدام کرد
م/تهیونگ: پسرم میشه باهات حرف بزنم
تهیونگ: تهیونگ بله حتما مادر
تهیونگ با مادرش به سمت اوتاق مادرش رفتن وارد اتاق شدن
ادامه دارد >>>>>>>>>
اسلاید ۲ لباسه ات
لايک فراموش نشه خوشگلا 😉💜
ات
دوش گرفتم و یه لباس از لباس خودم از کمد ورداشتم پوشیدم و از حمام اومدم بیرون
تهیونگ هنوز روی تخت بود انگار دوباره خوابش برده بود منم از اوتاق خارج شدم و به سمت آشپز رفتم تا صبحانه درست کنم چون صبح زود بود همه جا توی سکوت بود چون عمارت توی یه باغه بزرگ بود فقد صدای
برنده ها به گوش میخورد خیلی آرامش بخش بود باید از این صدای دل نشین دل میکندم و یه آشپز خونه رفتم و مشغوله درست کردن صبحانه شدم بعد از چند ساعت غذا درست کردن بلخره تموم شد مشغول چیدن
میز بودم که مادر تهیونگ یونا رونا اومدن و مادر تهیونگ گفت
م/تهیونگ: دوخترم چیکار میکنی صبح به این زودی
( درحال نزدیک شدن به میز)
اینارو خودن درست کردی مگه کیه بیدار شدی
ات: بله مادر خودم درست کردم خیلی وقت نمیشه که بیدار شدم (باخنده)
م/تهیونگ: درست کردن این همه غذا خیلی وقت میبره حتما خستهای
تو بشین بقیه رو یونا انجام میده
رونا: مادر چرا یونا انجام بده خودش انجام بده
ات: مادر نمیخواد خودم انجام میدم (با خنده)
م/تهیونگ: باشه دوخترم( باخنده ولی یهو اخم کرد) ات دوخترم این چیه پوشیدی
ات: لباسه مگه چه مشکلی داره
م/تهیونگ: دیگه نباید از این جور لباسا بپوشی اینا اصلا مناسب نیست
ات : من برای لباس پوشیدن از کسی نظر نمیخوام
ات
با مادر تهیونگ حرف میزدم که وقتی لباسی که پوشیده بودم دید اخم
کرد وگفت که نباید از این لباسا بپوشم اما به بخاطر استایلم از کسی اجازه نمیگیرم و اون رونا اه خیلی عصبانیم میکنه اونیکی که بدتر
مطمئن دیشب اونا توی غذا نمک ریخته من بهشون نشون میدم با کی در اوفتادن همه سر میز جم شدا بودن فقد تهیونگ نیومد بود بعد از چند دقیقه تهیونگ هم اومد وقتی بهم نگاه کرد اخم کرد اومد کنارم نشست و همه شروع کردن به صبحانه خوردن نگاه های سنگینش روی خودم حس
میکردن
تهیونگ
وقتی بیدار شدم ات توی اوتاق نبود انگار وقتی صبح زود بیدار شده
رفته پایین منم از تخت بلند شدم و رفتم حمام دوش گرفتم رفتم پایین همه دوره میزه صبحانه نسشته بودن وقتی نگاهم اوفتاد توی ات خیلی عصبانی شدم با اين که بهش گفته بودن حق نداره بعد ازدواج از این لباسا
بپوشه اما اون اصلا به حرفم گوش نداده روختره پرو بعد از خوردن صبحانه ات مشغوله جم کردن میز بود میخواستم بهش بگم که چرا همچین لباسی پوشیده که مادرم صدام کرد
م/تهیونگ: پسرم میشه باهات حرف بزنم
تهیونگ: تهیونگ بله حتما مادر
تهیونگ با مادرش به سمت اوتاق مادرش رفتن وارد اتاق شدن
ادامه دارد >>>>>>>>>
اسلاید ۲ لباسه ات
لايک فراموش نشه خوشگلا 😉💜
۴.۵k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.