ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت44
با نفرت تو صورتش نگاه کردم و دوباره گفتم:
+برو از اتاققق من بیرونننن،وگرنه جیغ میکشم...
میری یا نه؟!
سر جاش وایساد و با پوزخند نگاهم کرد که اومدم جیغ بزنم که خجسته از ترس اینکه ارباب صدای منو نشنوه با طعنه گفت:
-خب لال شو ، میرم...
ولی از فردا آب و هم با احتیاط بخور...
بعد از رفتنش رو تخت نشستم و ناخودآگاه زدم زیر گریه....
کی گفته که من آرزوی ازدواج با پسر ارباب و دارم؟!
اصلا کی گفته آرزوی ازدواج دارم؟!
قبلا چرا,چه رویاهایی که با عباس تو خیالم نداشتم!!
بین اشکام خندیدم و با خودم بلند گفتم:حتی اسم دخترمونم انتخاب کرده بودیم!!
با این همه بدی هایی که بهم کرد باز من عباس و به همه ترجیح میدم!!
چرا انقدر دوسش دارم؟!
با پشت دستم اشکام و پاک کردم از جام بلند شدم که برق و خاموش کنم و بخوابم!!
بااینکه سر شب بود ولی درحال حاضر فقط خواب کمک میکرد تا بتونم درادمو فراموش کنم...
چراغ و خاموش کردم و برگشتم رو تخت و اومدم بخوابم که باز در باز شد...
از پشت در نور میخورد بهش و نمیتونستم قیافه اشو واضح ببینم، یا جمشید بود یا عماد...
چشمام و ریز کردم و گفتم:
+بابا جمشید تویی؟!
هیچ صدایی ازش نیومد که از جام بلند شدم و سعی کردم درست قیافه اشو ببینم اما موفق نشدم...
#پارت44
با نفرت تو صورتش نگاه کردم و دوباره گفتم:
+برو از اتاققق من بیرونننن،وگرنه جیغ میکشم...
میری یا نه؟!
سر جاش وایساد و با پوزخند نگاهم کرد که اومدم جیغ بزنم که خجسته از ترس اینکه ارباب صدای منو نشنوه با طعنه گفت:
-خب لال شو ، میرم...
ولی از فردا آب و هم با احتیاط بخور...
بعد از رفتنش رو تخت نشستم و ناخودآگاه زدم زیر گریه....
کی گفته که من آرزوی ازدواج با پسر ارباب و دارم؟!
اصلا کی گفته آرزوی ازدواج دارم؟!
قبلا چرا,چه رویاهایی که با عباس تو خیالم نداشتم!!
بین اشکام خندیدم و با خودم بلند گفتم:حتی اسم دخترمونم انتخاب کرده بودیم!!
با این همه بدی هایی که بهم کرد باز من عباس و به همه ترجیح میدم!!
چرا انقدر دوسش دارم؟!
با پشت دستم اشکام و پاک کردم از جام بلند شدم که برق و خاموش کنم و بخوابم!!
بااینکه سر شب بود ولی درحال حاضر فقط خواب کمک میکرد تا بتونم درادمو فراموش کنم...
چراغ و خاموش کردم و برگشتم رو تخت و اومدم بخوابم که باز در باز شد...
از پشت در نور میخورد بهش و نمیتونستم قیافه اشو واضح ببینم، یا جمشید بود یا عماد...
چشمام و ریز کردم و گفتم:
+بابا جمشید تویی؟!
هیچ صدایی ازش نیومد که از جام بلند شدم و سعی کردم درست قیافه اشو ببینم اما موفق نشدم...
۱.۵k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.