چشمای قشنگ تو

#part16
چشمای قشنگ‌تو✨
مهناز:شما مگه بچه اید که بازی میکنید اخه😂😂حالا بازی هم کردین نباید بزنید همو ناقص کنید که
دیانا:نه مامان اگ هرکی بلایی سرش اومده از گیجی خودشه😂
مهناز:عه زشته
دیانا:ارسلان با چشم ی خط و نشونه ای واسم کشید که فهمیدم واسم داره
مهناز:خب دیگه من رفتم
ارسلان:حالا بهتره بازیمون رو ادامه بدیم مگه نه دیانا خانم؟😈
دیانا:نه نه به نظرم تو باید استراحت کنی
مهشاد:آره داداش بمونه ی وقت دیگ
ارسلان:حالا که خیلی نگرانمید باشه استراحت میکنم پس دیانا برو واسم یه لیوان آب بیار
دیانا:خواستم بگم به من چه که با فکری که به سرم زد گفتن اوف باشه
به سمت آشپز خونه رفتم و تو لیوان آب ریختم بعدم توشو پرکردم از نمک
ارسلان:کجا موندی پس
دیانا:اومدم
محراب:خواهرم چه حرف گوش کن شده ها
دیانا:بیا بخور بعدم سرت شکسته پات که نشکسته
ارسلان:خوب شد گفتی
و کل لیوان رو یه جا سر کشید که چشاش قرمز شد و سریع چیزی که تو دهنش موند و ریخت بیرون
ارسلان:دیانا میکشمتتتتتتتتتتت
متین:نه محراب جان مثل اینکه حرف گوش کن نشده کرم درونش فعال شده😂😂
ارسلان:با بالش افتادم دنبال دیانا که سر خورد و برای اینکه نیفته سریع گرفتمش و فاصله صورتامون چن سانتی بیشتر نبود
دیانا:نفس های گرمش حرارت بدنمو بالا برده بود یه چیزی که نمیدونم چی بود نمیزاشت از بغلش بیام بیرون ولی باید میومدم و خودمو سریع کشیدم بیرون که دیدم بچه ها دارن نگامون میکنن
متین:فیلم هندیه ما خبر نداریم؟😂
مهشاد:گیلی گیلییی عروس و دوماد اومدن 😂😂
محراب:خجالتم خوب چیزیه😂😂
دیانا:خفه شید ببینم عهههههههه چقد همتون امشب نمک شدین ایش
ارسلان هم برای اینکه حرص منو دراره گفت من مگ اسکلم برم اینو بگیرم این همه دخترای داف چرا این
دیانا:خیلیم دلت بخواد اصلا کی خواست تو منو بگیری ....قهر کردم و رفتم تو اتاق
متین:حالا قهر نکن یه جور جفت و جورش میکنم خودم میگیرمت😂😂
ارسلان:لطف کن دهن مبارکو ببند
دیدگاه ها (۰)

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ‌تو

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

رمان بغلی من پارت های ۸۶و۸۷و۸۸ارسلان: من که باورم نمیشه دیان...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط