پارت

پارت ۸

عشق_همیشگی

تهیونگ خسته برگشت خونه...رفت سمت اتاق خودش که تازگیا سوبیک هیانگ رو هم آورد توش پیش خودش...
رفت داخل اتاق و دید سوبیک هیانگ نیست...
باعجله زد بیرون رفت و جاهای دیگه خونه رو هم گشت...اشپزخونه،حیاط،بالکن،زیرزمین و همه جای اون خونه بزرگو گشت و خبری ازش نبود...
خیلی عصبی برگشت تو خونه...گوشیشو برداشت و بهش زنگ زد اما خاموش بود...عصبی بامشت زد رو میز و داد کشید...

تهیونگ:: یااااااااااااا سوبیک هیانگه...آییییششش احمقه خلوچه مگه چیشددددد...مگه نبینمتتتتتت خودم میدونم باهات چیکار کنم...

سوبیک هیانگ:: چته انقد عَروَده میکشی؟!

تهیونگ:: ت..تو ک..
سوبیک هیانگ:: حموم بوم😐
تهیونگ:: فک کردم رفتی
سوبیک هیانگ:: نه
تهیونگ:: ممنون ک میمونی
سوبیک هیانگ:: برو کنار برم یچیزی کوفت کنم
تهیونگ::, بزار اول موهاتو خشک کنم یوقت سرما نخوری..بدبخت میشم
سوبیک هیانگ:: با سرما خوردنم بدبخت میشی؟!
تهیونگ:: اوهوم
سوبیک هیانگ:: چطور؟!
تهیونگ:: خب شما پاره تنم نیستی همه تنمی همه وجودمی...
سوبیک هیانگ:: لوس😐
تهیونگ:: من یا تو؟!
سوبیک هیانگ:: موهامو خشک کن دیگه

تهیونگ سوبیک هیانگ رو نشوند رو صندلی و موهاشو شروع کرد خشک کردن..‌.

سوبیک هیانگ::تهیونگ
تهیونگ::جان دلم
سوبیک هیانگ:: حق با تو شاید باشه و من بی دلیل حساس شدم...ببخشید اگه بهت تهمت زدم...

تهیونگ:: مهم نیست عزیزم...خب دیگه تموم بیا بریم

تهیونگ سوبیک هیانگ رو بغل کرد و برد پایین تا غذا بخورن...

سوبیک هیانگ:: خب دیگه منو بزار پایین
تهیونگ:: رو پاهام میمونی
سوبیک هیانگ:: باشه
دیدگاه ها (۱)

پارت ۹عشق_همیشگیسوبیک هیانگ:: تهیونگ بزار دوباره بشینم...تهی...

پارت ۱۰عشق_همیشگیصبح شد و تهیونگ بیدار شده بود و به سوبیک هی...

پارت ۷عشق_همیشگیتهیونگ:: خب غذاتو بخورسوبیک هیانگ:: نچتهیونگ...

پارت ۶عشق_همیشگیتهیونگ با شنیدن صدای جیغ سوبیک هیانگ ترسید و...

طُلـــوعِ طَلـــآیـی چندشآتی jk P.2 برگشت خونه بالاخره ا...

#𝓖𝓲𝓻𝓵_𝓶𝓸𝓯𝓲𝓪𝓟16 ویو ا. تدر رو باز کردم و رفتم پایین مامانم دا...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۰بعد با دستام سرشو گرفتمو سمت خودم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط