شیفت شب...
شیفت شب...
P16
ا.ت: خب..من زنگ میزنم به هانول!
"مکالمه"
ا.ت: الو؟ هانول؟
کوک: سلام خانم...ببخشید هانول داره حاضر میشه نتونست جواب بده!
ا.ت: اوه سلام...پس بی زحمت بهش بگید ما دم در منتظریم!
کوک: باشه..فعلا!
"پایان مکالمه"
"ویو کوک"
"وقتی گوشی رو جواب دادم صدای به شدت آشنایی به گوشم خورد...صداش خیلی شبیه ا.ت بود اما ا.ت که پاریس نیست!!هوف مهم اینه که الان از نزدیک میبینمش"
"ویو ا.ت"
"اون صدا خیلی برام آشنا بود..نکنه صدای خودشه؟نکنه برادر هانول خودشه؟اوف خدایا دارم دیوونه میشم!!"
ا.ت: م..میگم تهیونگ!(استرس)
تهیونگ: چیشده عزیزم؟اتفاقی افتاده؟
ا.ت: اگه برادر هانول...جانگ کوک باشه چی؟(نگران)
تهیونگ: نمیدونم عزیزم چطور؟اما اینو بدون اگه خودش بود اعتماد به نفس داشته باش...اگر هم احساس بدی داشتی پیش من باش و بهم بگو!
ا.ت: اوهوم...خیلی ممنون که همیشه بهم روحیه میدی!
تهیونگ: وظیفمه کوچولوی من(لبخند)
P16
ا.ت: خب..من زنگ میزنم به هانول!
"مکالمه"
ا.ت: الو؟ هانول؟
کوک: سلام خانم...ببخشید هانول داره حاضر میشه نتونست جواب بده!
ا.ت: اوه سلام...پس بی زحمت بهش بگید ما دم در منتظریم!
کوک: باشه..فعلا!
"پایان مکالمه"
"ویو کوک"
"وقتی گوشی رو جواب دادم صدای به شدت آشنایی به گوشم خورد...صداش خیلی شبیه ا.ت بود اما ا.ت که پاریس نیست!!هوف مهم اینه که الان از نزدیک میبینمش"
"ویو ا.ت"
"اون صدا خیلی برام آشنا بود..نکنه صدای خودشه؟نکنه برادر هانول خودشه؟اوف خدایا دارم دیوونه میشم!!"
ا.ت: م..میگم تهیونگ!(استرس)
تهیونگ: چیشده عزیزم؟اتفاقی افتاده؟
ا.ت: اگه برادر هانول...جانگ کوک باشه چی؟(نگران)
تهیونگ: نمیدونم عزیزم چطور؟اما اینو بدون اگه خودش بود اعتماد به نفس داشته باش...اگر هم احساس بدی داشتی پیش من باش و بهم بگو!
ا.ت: اوهوم...خیلی ممنون که همیشه بهم روحیه میدی!
تهیونگ: وظیفمه کوچولوی من(لبخند)
۱۴.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳