پارت184
#پارت184
حسام: تو تو اینجا چیکار میکنی؟!
ریلکس دستامو بغل کردم: خب اینجا کار میکنم!
با زدن این حرفم به وضوع پریدن رنگشو حس کرد ابرویی بالا انزاخت نیشخندی زد:
چی؟ اینجا کار میکنی؟!
ابرویی بالا انداختم: بله مشکلیه؟!
عصبی گفت: خیلی بی جیا میکنی! با اجازه کی اومدی اینجا کار کنی؟!
با شنیدنش حرفش با صدای بلند زدم زیر خنده انقدر خندیدم که اشک از گوشه چشمم راه افتاد...
خم شدم دستمو رو دلم گذاشتم با صدای بلند تری زدم زیر خنده!
با صدای عصبی حسام دستمو از رو دلم برداشتم صاف سرجام وایستادم نگاهی به اطراف انداختم
چند نفر داشتن نگاهمون میکردن با دیدن نگاه خیره من روشونو اون ور کردن با خنده نگاهی حسام انداختم:
جوک باحالی ایول خوشم اومد...
با همون اخم رو پیشونیش گفت: جوک کجا بودها؟ تو نباید اینجا کاری کنی!
خنده رو لبام ماسید: به چه دلیل؟!
آب دهنش رو قورت داد با تپ تپه گفت: به دلیل اینکه... به دلیل اینکه خب!
مشکوک پرسیدم:خب؟!
دستی تو موهاش کشید: نمیدونم ولی تو نباید اینجا کار کنی!
حوصله چرت و پرتاشو نداشتم همین طور که از کنارش رد میشدم با دستم برو بابای نثارش کردم
هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم که گفت: من برای خودت میگم آدمای اینجا خطرناکن نباید اینجا باشی!
بدون اینکه سمتش برگردم پوزخند صدا داری زدم: یعنی خطرناک از تو هستند؟
چند دقیقه ایی هیچ نگفت خواستم برم که دستم به شدت کشیده شد و محکم خوردم به دیوار از درد اخ بلندی گفتم
بین دندونای کلید شده گفت: من گفتم دوست دارم من گفتم پیشمونم من گفتم حاظرم هر کاری برات انجام بدم فقط منو ببخش
اما تو چیکار کردی؟ ابرومو تو کل فامیل بردی، مادرم تو چشمم نگاه نمیکنه! از خجالتم نمیتونم به هیچ کس نگاه کنم اینا همش تقصیر توعه!
مثله خودش گفتم: حال الانت تقصیر خودته! این تازه یه کوچولو از عذابت بود به زودی منتظر اتفاقات غیر منتظره دیگه ایی باش!
چونه مو گرفت نگاهشو دوخت به لبام: اگه قراره بازم بسوزم پ...
با صدای اینجا چه خبره یه نفر حرف تو دهنش ماسید...
حسام: تو تو اینجا چیکار میکنی؟!
ریلکس دستامو بغل کردم: خب اینجا کار میکنم!
با زدن این حرفم به وضوع پریدن رنگشو حس کرد ابرویی بالا انزاخت نیشخندی زد:
چی؟ اینجا کار میکنی؟!
ابرویی بالا انداختم: بله مشکلیه؟!
عصبی گفت: خیلی بی جیا میکنی! با اجازه کی اومدی اینجا کار کنی؟!
با شنیدنش حرفش با صدای بلند زدم زیر خنده انقدر خندیدم که اشک از گوشه چشمم راه افتاد...
خم شدم دستمو رو دلم گذاشتم با صدای بلند تری زدم زیر خنده!
با صدای عصبی حسام دستمو از رو دلم برداشتم صاف سرجام وایستادم نگاهی به اطراف انداختم
چند نفر داشتن نگاهمون میکردن با دیدن نگاه خیره من روشونو اون ور کردن با خنده نگاهی حسام انداختم:
جوک باحالی ایول خوشم اومد...
با همون اخم رو پیشونیش گفت: جوک کجا بودها؟ تو نباید اینجا کاری کنی!
خنده رو لبام ماسید: به چه دلیل؟!
آب دهنش رو قورت داد با تپ تپه گفت: به دلیل اینکه... به دلیل اینکه خب!
مشکوک پرسیدم:خب؟!
دستی تو موهاش کشید: نمیدونم ولی تو نباید اینجا کار کنی!
حوصله چرت و پرتاشو نداشتم همین طور که از کنارش رد میشدم با دستم برو بابای نثارش کردم
هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم که گفت: من برای خودت میگم آدمای اینجا خطرناکن نباید اینجا باشی!
بدون اینکه سمتش برگردم پوزخند صدا داری زدم: یعنی خطرناک از تو هستند؟
چند دقیقه ایی هیچ نگفت خواستم برم که دستم به شدت کشیده شد و محکم خوردم به دیوار از درد اخ بلندی گفتم
بین دندونای کلید شده گفت: من گفتم دوست دارم من گفتم پیشمونم من گفتم حاظرم هر کاری برات انجام بدم فقط منو ببخش
اما تو چیکار کردی؟ ابرومو تو کل فامیل بردی، مادرم تو چشمم نگاه نمیکنه! از خجالتم نمیتونم به هیچ کس نگاه کنم اینا همش تقصیر توعه!
مثله خودش گفتم: حال الانت تقصیر خودته! این تازه یه کوچولو از عذابت بود به زودی منتظر اتفاقات غیر منتظره دیگه ایی باش!
چونه مو گرفت نگاهشو دوخت به لبام: اگه قراره بازم بسوزم پ...
با صدای اینجا چه خبره یه نفر حرف تو دهنش ماسید...
۵.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.