دلبر کوچولو

دلبر کوچولو
#PART_16

با خارج شدنم نگاهم افتاد به دوتا مرد کت و شلواری گنده، درمونده به بابا زل زدم.
با دیدن نگاهم، نگاهش رو دزدید.
نیشخندی زدم، پس شرمنده هم بود جالبه!
اشک‌های روی صورتم رو پاک کردم و بدون نگاه کردن به بابا و نرگس رفتم سمت اون دوتا مرد، که در عقب رو برام باز کردن.
یکیشون اومد ساکم رو بگیره که سریع ساک رو چسبوندم به خودم و سوار ماشین شدم.
با حرکت کردن ماشین نگاهم رو دوختم به بابا که غمگین داشت نگاهم می‌کرد، کم‌کم از دیدم محو شدن.
سیل اشک‌هام دوباره راه افتاد، مگه من چند سالم بود؟
مامان کاش بودی!
کاش بودی می دیدی عشقت داره بلا سر دختر یکی یدونه‌ات میاره!
کاش بودی و جلوی بابا رو می‌گرفتی!
تقریباً صدای گریه‌ام بلند شده بود و هق‌هقم ماشین رو برداشته بود.
صدای خشن یکیشون بلند شد:
_دهنت رو می‌بندی یا ببندیم برات؟
با معصومیت نگاهش کردم و سعی کردم جلوی گریه‌ام رو بگیرم.
ولی نمی‌شد، همیشه گریه‌ام با صدای بلند بود.
و هیچکس هم نبود بهم اخطار بده چون گریه‌هام فقط توی اتاق سرباز می‌کرد!
وقتی دید صدام داره هی بلندتر میشه چنان دادی زد که درجا خفه خون گرفتم.
_مگه نگفتم خفه شو!
رنگ از روم پرید، آب دهنم رو با ترس قورت دادم و سریع اشک هام رو پاک کردم.
معلوم بود شوخی ندارن پس سعی کردم مثل بچه آدم بشینم.
با توقف ماشین سرم رو بلند کردم.
_پیاده شو.
لبم رو با زبون تر کردم و آروم پیاده شدم.
با دیدن عمارت بزرگ دوبروم با دهان باز زل زدم بهش.
خدای من، درست مثل قصر بود.
مات و مبهوت عمارت بودم که با شنیدن صدای خشنی شوکه سرم رو بلند کردم و زل زدم بهش.
_کجا بودین یه ساعته؟ گمشین برین اون دختره‌ی خیره سر بندازید بیرون!
یکیشون با ترس سرش رو انداخت پایین و گفت:
_ببخشید ارباب، رفته بودیم دنبال دختری که برادرتون گفته بود.
و با دست به من اشاره کرد.
امیر روز ابرویی بالا انداخت و رد انگشت اون مرد و گرفت که رسید به من، خشک و بی‌هیچ حسی نگاهم کرد.

💜💜💜💜
به نظرتون برادرش کیه؟
دیدگاه ها (۲)

دلبر کوچولو#PART_17یهو به خودش اومد و اخم‌هاش رفت توهم.رو کر...

دلبر کوچولو#PART_18با ژست خاصی یه دستش رو کرد داخل جیبش و را...

ولبر کوچولو#PART_1۵با خوشحالی ساک لباسام رو گرفتم دستم و اوم...

دلبر کوچولو• #Part_14 _نمی‌دونم نرگس بخدا گیج شدم.صدای خبیث ...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو ...

شوهر دو روزه. پارت۸۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط