پارت

#پارت_22

اونطور که امیر گفته بود ، پسری که عکسا رو واسم فرستاده بوده خواستگار سفت و سخت ایتک بوده و برای بدست اوردن اون اینکارو کرده امشبم فک میکرده بیرونمو برای ازار ایتک اومده بود ...


کارا که تموم شد ، رفتم توی اتاق که دیدم ایتک روی تخت نشسته و زانوشو بغل کرده ...

- چرا اینطوریی ؟

+ چیزی نیست ..

- بگو * جدی *

+ فقط فک نمیکردم اون دوباره پیداش بشه ..

- مگه قبلا برای اذیت کردنت اومده بوده ؟


+ یه بار ، چن وقت پیشا به زور سعی کرد بغلم کنه و ... ولی بابام اینا به موقعه سر رسیدن و به خاطر همون بابام دیگه با شرکتشون کار نکرد ...


- خب

+ فقط دلم نمیخوایت ببینمشو الان میترسم واقعا ...

سرشو گذاست روی زانوشو با انگشتاش پوست گوشه ناخوناشو میکند ...


- دیگه نترس ...

- تو برای منی اگه قراره مال کسی باشی اون منم اگه قراره حتی کسی اذیتت کنه اونم منم فقط من ، تو دیگه مال منی ، میفهمی ..؟


+ اوهوم

- خوبه حالا بلند شو باید بخوابی از وقت خوابت گذشته


+ تنها نمیخوابم ...

خودشو دوباره لوس کرد ،...

- باشه منم میام پیشت حالا پاشو ...
دیدگاه ها (۱۶)

#پارت_23توی بغلش گرفتمو ، سرشو گذاشتم روی تنم ، دستمو نوازش ...

#پارت_24- بابا بخدا تقصیر خودت بود گذاشته بودیش اینجا رفته ب...

#پارت_21یهو صدای افتادن یه چیزی اومد و یه سایه روی پنجره افت...

#پارت_20 مجبورش کردم فیلمو تا ته ببینه ، وسطاش یهو جیغ میکشی...

پارت هدیهپارت پنجممنشی بابام:خانم...!؟ماری "ماری صدام کنین م...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۷

قلب سنگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط