پارت 3
#پارت_3
بدنم درد گرفته بود
بلند شدم
روی مبل خوابم برده بود
به ساعت نگاه کردم9 شب بود
چه زندگی مسخره ای فقط خواب!
بلند شدم و یک بطری سو.جو آوردم و کنار غذایی که مامان آورده بود گذاشتم
درش رو باز کردم
بوی خوبی میداد
لیوانم رو پر کردم و نوشیدم.
تلخ بود درست مثل زندگی من!
ظرفیتم پایین بود و چند لیوان مس.ت میشدم
نمیخواستم مس.ت بشم ولی نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم که نخورم.
با چهارمین شات به زور میتونستم بشینم.
تلو تلو خوران به سمت یخچال رفتم که نتونستم سنگینی بدنم رو تحمل کنم و خوردم زمین.
سرم محکم به زمین خورد و منگ شدم .
سرم رو گرفتم که گرمایی رو روی شونه چپم حس کردم.
سرم رو بالا اوردم
دختری که نمیدونستم کی هستش دستش روی شونه ام بود.
منگ نگاهش کردم و گفتم : تو کی هستی؟
با تعجب پرسید : تو من رو میبینی؟
سر درد عجیبی گرفته بودم از روی زمین بلند شدم و سمت دستشویی رفتم تا محتویات معده ام رو خالی کنم.
به کل اون دختر رو یادم رفته بود.
با هر عوقی که میزدم محتویات معده ام از دهنم خارج میشد.
دیگه جونی برام نمونده بود از دستشویی بیرون اومدم و به سمت اتاق رفتم و دراز کشیدم.
نفهمیدم کی خوابم برد.
****
از خواب پریدم .
سرم هنوز درد میکرد
به دیشب فکر کردم چقدر بد خوردم زمین !
اون دختر!! کی بود؟! حتما دوباره خیالاتی شدم
بلند شدم و سمت دستشویی رفتم .
مسواک رو برداشتم و به آیینه نگاه کردم.
: اوووو ببین چه مسواکی داره میزنه
با شنیدن صدا برگشتم و با دیدن اون دختر جیغی زدم و گفتم : تو کی هستی؟؟؟؟
هول شد و گفت : تو چجور من رو میبینی ؟
با تعجب نگاهش کردم و گفتم : هوم؟
بدنم درد گرفته بود
بلند شدم
روی مبل خوابم برده بود
به ساعت نگاه کردم9 شب بود
چه زندگی مسخره ای فقط خواب!
بلند شدم و یک بطری سو.جو آوردم و کنار غذایی که مامان آورده بود گذاشتم
درش رو باز کردم
بوی خوبی میداد
لیوانم رو پر کردم و نوشیدم.
تلخ بود درست مثل زندگی من!
ظرفیتم پایین بود و چند لیوان مس.ت میشدم
نمیخواستم مس.ت بشم ولی نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم که نخورم.
با چهارمین شات به زور میتونستم بشینم.
تلو تلو خوران به سمت یخچال رفتم که نتونستم سنگینی بدنم رو تحمل کنم و خوردم زمین.
سرم محکم به زمین خورد و منگ شدم .
سرم رو گرفتم که گرمایی رو روی شونه چپم حس کردم.
سرم رو بالا اوردم
دختری که نمیدونستم کی هستش دستش روی شونه ام بود.
منگ نگاهش کردم و گفتم : تو کی هستی؟
با تعجب پرسید : تو من رو میبینی؟
سر درد عجیبی گرفته بودم از روی زمین بلند شدم و سمت دستشویی رفتم تا محتویات معده ام رو خالی کنم.
به کل اون دختر رو یادم رفته بود.
با هر عوقی که میزدم محتویات معده ام از دهنم خارج میشد.
دیگه جونی برام نمونده بود از دستشویی بیرون اومدم و به سمت اتاق رفتم و دراز کشیدم.
نفهمیدم کی خوابم برد.
****
از خواب پریدم .
سرم هنوز درد میکرد
به دیشب فکر کردم چقدر بد خوردم زمین !
اون دختر!! کی بود؟! حتما دوباره خیالاتی شدم
بلند شدم و سمت دستشویی رفتم .
مسواک رو برداشتم و به آیینه نگاه کردم.
: اوووو ببین چه مسواکی داره میزنه
با شنیدن صدا برگشتم و با دیدن اون دختر جیغی زدم و گفتم : تو کی هستی؟؟؟؟
هول شد و گفت : تو چجور من رو میبینی ؟
با تعجب نگاهش کردم و گفتم : هوم؟
۳.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.