Season Nightmare of Love

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 99



یونگی ساکت شد و پادشاه هم وقتی حرفاش تموم شد رفت و به محض اینکه در رو بست جیمین دوباره پرید و آویزون یونگی داشت
سویون: مین یونگی...خیلی حرف می‌زنی هااااااا
جیمین: راست میگه خیلی زیادی حرف میزنی
یونگی: خدااااا نجاتم بدیدددد
سویون: خوبه خوبه باید یه کمی این دهنت رو ببندیدی
یونگی: باشه ولم کنیددددددد( داد)
سویون ویو
وقتی داد کشید جیمین کنار رفت ولی من هنوز رو کولش بود که رفت سمت تخت و دستم و محکم گرفت و پرسم کرد رو تخت...دستم خیلی درد گرفت و اونم خیلی عصبی بود
سویون: ایییییی
جیمین: چی شدی فدات شدم؟
سویون: دستم...دستم درد می‌کنه( بغض)
یونگی پشتش رو بهشون کرد و به طرف در حرکت کرد اما صدای بغض آلود سویون اونو سر جاش نگه داشت...اون دوست نداشت فرشته کوچولوش اذیت بشه یا دردش بگیره ولی حالا خودش باعث درد داشتنش شد برای همین برگشت و به سویون خیره شد بهش نزدیک شد و زل زد توی چشمای اشکی خواهرش...روی تخت نشست و دستش رو گرفت و یه کم تکون داد که سویون جیغ خفه ای کشید و اشکاش جاری شد.
جیمین: جانم...جانم فدات شم...خیلی درد میکنه؟...
سویون: خیلی
جیمین نگاهی عصبی به یونگی کرد و گفت
جیمین: چرا همینجوری وایسادی مارو نگاه میکنی؟...برو دکتر خبر کن زود باش
یونگی سریع از اتاق خارج شد و کمی بعد با دکتر وارد شدن دکتر دست سویون رو چک کرد و بستش
جیمین: حالش چطوره؟
دکتر: چیزی نیست فقط یه کم زربه خورده زود خوب میشه
جیمین: ممنون
جیمین به اتاقش برگشت سویون روی تخت نشسته بود و داشت با باند دستش بازی می‌کرد
جیمین: بچه گربه نکن
سویون: گربه خودتی جوجه رنگی
جیمین: حالا بلاخره گربه یا جوجه؟
سویون: جوجه...ولی نه از نوع سادش از نوع رنگی...



....
ادامه دارد.‌...
....
سلام بچه ها امروز به احتمال زیاد که امیدوارم امیدوارم ممکنه ادمین به هوش بیاد...
شرایط
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۳ فالور