{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}
پارت 28
ا،ت : برگذاری این جلسه برای اینه که من میخوام برای مدتی به کره برگردم
.....برای چی خانم اون وقت چطور میخواهید کارای این جا رو انجام بدین
ا،ت : من از همونجا کارای شرکت رو کنترل میکنم شما نگران نباشی
فقد میخواستم بگم در نبودم ازتون انتظار دارم که شکرت رو بع خوبی اداره کنید پایان جلسه
ا،ت از روی صندلی اش بلند شد و به اوتاق کارش برگشت و روي صندلی اش نشست و روبه دستيارش گفت
ا،ت : برام بلیت گرفتی
.....بله خانماولین بلیت فردا رو براتون گرفتم
ا،ت : پرونده های اون شرکت رو برام بیار میخوام بدونم توی اون شرکت چیکار میکنن
.....چشم خانم
دستیارش بعد از چند مین پرونده های شرکت جئون رو که سهام دار قبلي بهش داده بود رو آورد و ا،ت مشغول خوندن اونا شد
[[[کره ای جنوبي سئول ]]]
جونگکوک با تق در نگاهش رو از پرونده ها گرفت و گفت
جونگکوک : بیا تو
منشی : قربان خانم هایری اومدن
جونگکوک : نمیخوام ببنمش بهش بگو کار دارم
منشی : ولي قربان ایشون میکن تا شمارو نبینن نمیره
جونگکوک : همین که گفتم
منشی از اوتاق خارج شد و و جونگکوک دوباره مشغول پرونده ها شد
که در با شتاب باز شد و هایری با داد گفت
هایری : نمیتونی این جوری ترکم کنی
جونگکوک از روی صندلی اش بلند شد و به سمت هایری رفت و جلوش ایستاده
جونگکوک : من میگم تمومه یعنی تمومه
هایری اشک توی چشماش جم شد
هایری : نمیتونی من عاشقتم
جونگکوک : چرا نمیتونم مگه ما نامزد بودین یا من قولي بهت داده بودم
هایری : نه ولی من دوست دارم
جونگکوک عصبانی شد و با داد گفت
جونگکوک : از اینجا برو نمیخوام دیگه هیچ وقت ببینمت
هایری به سمتش رفت و دستاشو روی شونه های جونگکوک گذاشت
هایری : میدونم که تو هم دوستم داری
جونگکوک دستاش رو گرفت و هولش داد
جونگکوک : بهت گفتم از این گمشو
هایری : جونگکوک لطفا........
با دادی که جونگکوک زد حرف هایری قطع شد
جونگکوک : گمشو........ادامه دارد
پارت 28
ا،ت : برگذاری این جلسه برای اینه که من میخوام برای مدتی به کره برگردم
.....برای چی خانم اون وقت چطور میخواهید کارای این جا رو انجام بدین
ا،ت : من از همونجا کارای شرکت رو کنترل میکنم شما نگران نباشی
فقد میخواستم بگم در نبودم ازتون انتظار دارم که شکرت رو بع خوبی اداره کنید پایان جلسه
ا،ت از روی صندلی اش بلند شد و به اوتاق کارش برگشت و روي صندلی اش نشست و روبه دستيارش گفت
ا،ت : برام بلیت گرفتی
.....بله خانماولین بلیت فردا رو براتون گرفتم
ا،ت : پرونده های اون شرکت رو برام بیار میخوام بدونم توی اون شرکت چیکار میکنن
.....چشم خانم
دستیارش بعد از چند مین پرونده های شرکت جئون رو که سهام دار قبلي بهش داده بود رو آورد و ا،ت مشغول خوندن اونا شد
[[[کره ای جنوبي سئول ]]]
جونگکوک با تق در نگاهش رو از پرونده ها گرفت و گفت
جونگکوک : بیا تو
منشی : قربان خانم هایری اومدن
جونگکوک : نمیخوام ببنمش بهش بگو کار دارم
منشی : ولي قربان ایشون میکن تا شمارو نبینن نمیره
جونگکوک : همین که گفتم
منشی از اوتاق خارج شد و و جونگکوک دوباره مشغول پرونده ها شد
که در با شتاب باز شد و هایری با داد گفت
هایری : نمیتونی این جوری ترکم کنی
جونگکوک از روی صندلی اش بلند شد و به سمت هایری رفت و جلوش ایستاده
جونگکوک : من میگم تمومه یعنی تمومه
هایری اشک توی چشماش جم شد
هایری : نمیتونی من عاشقتم
جونگکوک : چرا نمیتونم مگه ما نامزد بودین یا من قولي بهت داده بودم
هایری : نه ولی من دوست دارم
جونگکوک عصبانی شد و با داد گفت
جونگکوک : از اینجا برو نمیخوام دیگه هیچ وقت ببینمت
هایری به سمتش رفت و دستاشو روی شونه های جونگکوک گذاشت
هایری : میدونم که تو هم دوستم داری
جونگکوک دستاش رو گرفت و هولش داد
جونگکوک : بهت گفتم از این گمشو
هایری : جونگکوک لطفا........
با دادی که جونگکوک زد حرف هایری قطع شد
جونگکوک : گمشو........ادامه دارد
۴.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.