رمان
#رمان
#عشق_مهربون_من
#BTS
#part:28
*ویو جنا*
تو راه بودیم که متوجه شدیم راه رو بستن من و جیمین پیاده شدیم تا ببینیم چخبره
رفتیم جلوتر که چند نفر رو دیدم سیاه پوش بودن که یکیشون یکیشون یک بچه رو گرفته و صلاح رو روی سرش گذاشته
دومی ی بچه دیگه گرفته و چاقو رو زیر گردنش گرفته
و یکی دیگشون یک مردی رو گرفته
مرده تقریبا حدودای ۴۵یا۵۰سال به نظر میرسید
من هم ترسیده بودم هم نگران اما وقتی به جیمین نگاه کردم دیدم چشماش از تعجب میخوان دربیان و رنگش پریده کلا
دستمو روی شونش گذاشتم و گفتم
جنا:جیمین خوبی؟
به خودش اومد و با صدای ناراحت و لرزون گفت
جیمین:جنا اون مرد..اون..اون پدرمه
چشام بیشتر از این گرد نمیشدن چی اون مردی که اون سیاه پوش ها گرفتنش پدر جیمینه
مگه میشه چرا مگه باهاش چیکار دارن چرا اون
صد ها سوال تو مغزم میپیچید نمیدونستم باید چیکار کنم ناراحت شده بودم و متعجب
پس تنها ی کاری میتونستم بکنم و من دست به کار بشم اینطور بهتره
اگه وضع اینطور بمونه بدتر میشه
اجازه نمیدم پدر جیمین چیزیش بشه
بدن توجه به جیمین و جمعیت از کنارشون رد شدم و رفتم وسط پیش اون سیاه پوش ها
پلیس اونجا بود اما هیچ کاری نمیکرد
دست هامو به حالت تسلیم بالا بردم و گفتم
جنا:هی!شماها اونا رو ول کنید و منو بجاشون ببرید
یکی از سیاه پوش ها:مثلا تو کی باشی؟
جنا:مثلا تو کی باشی که بدون اجازه و بی دلیل علکی میای مردم رو میگیری و قصد کشتنشون رو داری؟
اینجا جیمین هی صدام میزد اما توجه نمیکردم هرچی میخواست بیاد پلیسا نمیزاشتن
یکی از سیاه پوشا:به تو ربطی نداره اگه میخوای زنده بمونی بهتره فاصله بگیری
جنا:تا وقتی که اون دوتا بچه و اون مرد همراهم نباشن از جام تکون نمیخورم
بگو ببینم چی میخوای
فرده:بهمون پول بده ما هم ولشون میکنیم
جنا:هه واقعا مسخرس بخاطر پول حاضری آدم بکشی واقعا که
اگه بجای اینکار درس میخوندی یا استعداد هاتو کشف میکردی یا حتی ی جا شروع به کار کردن میکردی به این روز نمیوفتادی
تو همه جونییتو به باد دادی قشنگ میتونم ببینم
فرده:برا من مشاور نشو و پول بهم بده و الا میکشمشون
جنا:چقدر میخوای؟
فرد:۲۰۰میلیون وون
جنا:بخاطر ۲۰۰میلیون وون آدم میکشی واقعا مسخرس
اونا رو ولشون کن بهت پول میدم
فرده:فک میکنی حرفتو باور میکنم
جنا:من میام پیشت بعد اونا رو ولکن اونوقت دیگه میتونی منو باور کنی؟
فرده:بیا
یواش یواش رفتم پیشش بهش رسیدم بچه ها و پدر جیمین رو ول کرد لبخندی از سر اطمینان زدم
اون دستام از پست محکم گرفت و گفت
فرده:حالا چطور میخوای پولمو بدی؟
فردی که منو گرفت همونیه که دستش صلاحه
سرمو بردم بالا و یک نگاهی بهش انداختم و....
#عشق_مهربون_من
#BTS
#part:28
*ویو جنا*
تو راه بودیم که متوجه شدیم راه رو بستن من و جیمین پیاده شدیم تا ببینیم چخبره
رفتیم جلوتر که چند نفر رو دیدم سیاه پوش بودن که یکیشون یکیشون یک بچه رو گرفته و صلاح رو روی سرش گذاشته
دومی ی بچه دیگه گرفته و چاقو رو زیر گردنش گرفته
و یکی دیگشون یک مردی رو گرفته
مرده تقریبا حدودای ۴۵یا۵۰سال به نظر میرسید
من هم ترسیده بودم هم نگران اما وقتی به جیمین نگاه کردم دیدم چشماش از تعجب میخوان دربیان و رنگش پریده کلا
دستمو روی شونش گذاشتم و گفتم
جنا:جیمین خوبی؟
به خودش اومد و با صدای ناراحت و لرزون گفت
جیمین:جنا اون مرد..اون..اون پدرمه
چشام بیشتر از این گرد نمیشدن چی اون مردی که اون سیاه پوش ها گرفتنش پدر جیمینه
مگه میشه چرا مگه باهاش چیکار دارن چرا اون
صد ها سوال تو مغزم میپیچید نمیدونستم باید چیکار کنم ناراحت شده بودم و متعجب
پس تنها ی کاری میتونستم بکنم و من دست به کار بشم اینطور بهتره
اگه وضع اینطور بمونه بدتر میشه
اجازه نمیدم پدر جیمین چیزیش بشه
بدن توجه به جیمین و جمعیت از کنارشون رد شدم و رفتم وسط پیش اون سیاه پوش ها
پلیس اونجا بود اما هیچ کاری نمیکرد
دست هامو به حالت تسلیم بالا بردم و گفتم
جنا:هی!شماها اونا رو ول کنید و منو بجاشون ببرید
یکی از سیاه پوش ها:مثلا تو کی باشی؟
جنا:مثلا تو کی باشی که بدون اجازه و بی دلیل علکی میای مردم رو میگیری و قصد کشتنشون رو داری؟
اینجا جیمین هی صدام میزد اما توجه نمیکردم هرچی میخواست بیاد پلیسا نمیزاشتن
یکی از سیاه پوشا:به تو ربطی نداره اگه میخوای زنده بمونی بهتره فاصله بگیری
جنا:تا وقتی که اون دوتا بچه و اون مرد همراهم نباشن از جام تکون نمیخورم
بگو ببینم چی میخوای
فرده:بهمون پول بده ما هم ولشون میکنیم
جنا:هه واقعا مسخرس بخاطر پول حاضری آدم بکشی واقعا که
اگه بجای اینکار درس میخوندی یا استعداد هاتو کشف میکردی یا حتی ی جا شروع به کار کردن میکردی به این روز نمیوفتادی
تو همه جونییتو به باد دادی قشنگ میتونم ببینم
فرده:برا من مشاور نشو و پول بهم بده و الا میکشمشون
جنا:چقدر میخوای؟
فرد:۲۰۰میلیون وون
جنا:بخاطر ۲۰۰میلیون وون آدم میکشی واقعا مسخرس
اونا رو ولشون کن بهت پول میدم
فرده:فک میکنی حرفتو باور میکنم
جنا:من میام پیشت بعد اونا رو ولکن اونوقت دیگه میتونی منو باور کنی؟
فرده:بیا
یواش یواش رفتم پیشش بهش رسیدم بچه ها و پدر جیمین رو ول کرد لبخندی از سر اطمینان زدم
اون دستام از پست محکم گرفت و گفت
فرده:حالا چطور میخوای پولمو بدی؟
فردی که منو گرفت همونیه که دستش صلاحه
سرمو بردم بالا و یک نگاهی بهش انداختم و....
۳.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.