تک پارتی از سهون
(انگشتر سلطنتی)
خیلی وقت پیش مادرش رو به جرم همکاری با چینی ها و خیانت کشته بودن اما پادشاه چشم بسته یه نامه رو باور کرده بود سهون تو قصر قدم میزد که پاش به یه چیزی گیر کرد خم شد و اون رو برداشت یه انگشتر بود که روش آرم خطر داشت همراه اون یه نامه هم کنارش بود که نوشته شده بود : به دریچه پایینی قصر بیا سهون اون هارو قایم کرد تا کسی نبینه و یواش به سمت دریچه رفت به اونجا وارد شد و با دختری روبه شد که اون به پنجه معروف بود سهون شمشیرش رو درآورد و به سمتش گرفت و دختر بدون اینکه شمشیرش رو در بیاره با یه ضربه شمشیر سهون رو انداخت سهون از شجاعت اون تعجب کرده بود و اینکه جلوی یه شاهزاده ایستاده بود حیرت انگیز بود
نامه ای که اون روز از طرف دشمن به دست پادشاه رسیده بود رو انداخت جلوش
ا/ت : این قلابیه مادرت قربانی یه نامه الکی شده
سهون : تو چی داری میگی
ا/ت : مادر تو اهل خیانت بود ؟
سهون : نه
ا/ت : پس بهم اجازه بده تا تحقیق کنم و انتقام مادرت رو بگیری
سهون : تو کی هستی
ا/ت : دختر طغرل غازی ا/ت
ا/ت ادعا داشت که مادر سهون قربانی چینی هاست و خیانت نکرده بعد از مدتها تحقیق و پژوهش ا/ت به سهون ثابت کرد که مادرش خیانت کار نبوده و اونا میخواستن باهم متحد شن و به پادشاه بگن اما یه چیز تو این راه لازم بود اونم مهر پدر بزرگ سهون بود که وقتی مرده بود با مهرش دفنش کرده بودن یخ همخون نیاز داشت که اجازه بگیره و قلبشو باز کنن و اون مهر رو بردارن سوار اسب هاشون شدن و به سمت مزار ها رفتن سهون از اسبش پیاده شد و جلوی قبر پدر بزرگش زانو زد و از خدای آسمان اجازه گرفت قبر رو باز کنه شروع کرد به بیل زدن و سهون هم داشت از اونطرف خاک هارو برمیداشت تونستن جعبه رو دربیارن تا مهر رپ از داخلش خارج کنن سهون مدتی بود که خیلی بهش وابسته شده بود و نمیتونست ازش جدا باشه تا وقتی که فهمید عاشقش شده و دوستش داره اون احساس از همون موقعی شروع شد که سهون دختر رو دید و باهاش همکاری کرد داشتن جعبه رو باز میکردن که مار اومد بالا و ا/ت رو نیش زد مهر رو برداشته بودن و جاش مار گذاشته بودن وقتی مار اون رو نیش زد در حد بیست ثانیه افتاد زمین و مرد سهون بعد از مرگ اون خیلی ضعیف شد و دیگه آدم سابق نبود
خیلی وقت پیش مادرش رو به جرم همکاری با چینی ها و خیانت کشته بودن اما پادشاه چشم بسته یه نامه رو باور کرده بود سهون تو قصر قدم میزد که پاش به یه چیزی گیر کرد خم شد و اون رو برداشت یه انگشتر بود که روش آرم خطر داشت همراه اون یه نامه هم کنارش بود که نوشته شده بود : به دریچه پایینی قصر بیا سهون اون هارو قایم کرد تا کسی نبینه و یواش به سمت دریچه رفت به اونجا وارد شد و با دختری روبه شد که اون به پنجه معروف بود سهون شمشیرش رو درآورد و به سمتش گرفت و دختر بدون اینکه شمشیرش رو در بیاره با یه ضربه شمشیر سهون رو انداخت سهون از شجاعت اون تعجب کرده بود و اینکه جلوی یه شاهزاده ایستاده بود حیرت انگیز بود
نامه ای که اون روز از طرف دشمن به دست پادشاه رسیده بود رو انداخت جلوش
ا/ت : این قلابیه مادرت قربانی یه نامه الکی شده
سهون : تو چی داری میگی
ا/ت : مادر تو اهل خیانت بود ؟
سهون : نه
ا/ت : پس بهم اجازه بده تا تحقیق کنم و انتقام مادرت رو بگیری
سهون : تو کی هستی
ا/ت : دختر طغرل غازی ا/ت
ا/ت ادعا داشت که مادر سهون قربانی چینی هاست و خیانت نکرده بعد از مدتها تحقیق و پژوهش ا/ت به سهون ثابت کرد که مادرش خیانت کار نبوده و اونا میخواستن باهم متحد شن و به پادشاه بگن اما یه چیز تو این راه لازم بود اونم مهر پدر بزرگ سهون بود که وقتی مرده بود با مهرش دفنش کرده بودن یخ همخون نیاز داشت که اجازه بگیره و قلبشو باز کنن و اون مهر رو بردارن سوار اسب هاشون شدن و به سمت مزار ها رفتن سهون از اسبش پیاده شد و جلوی قبر پدر بزرگش زانو زد و از خدای آسمان اجازه گرفت قبر رو باز کنه شروع کرد به بیل زدن و سهون هم داشت از اونطرف خاک هارو برمیداشت تونستن جعبه رو دربیارن تا مهر رپ از داخلش خارج کنن سهون مدتی بود که خیلی بهش وابسته شده بود و نمیتونست ازش جدا باشه تا وقتی که فهمید عاشقش شده و دوستش داره اون احساس از همون موقعی شروع شد که سهون دختر رو دید و باهاش همکاری کرد داشتن جعبه رو باز میکردن که مار اومد بالا و ا/ت رو نیش زد مهر رو برداشته بودن و جاش مار گذاشته بودن وقتی مار اون رو نیش زد در حد بیست ثانیه افتاد زمین و مرد سهون بعد از مرگ اون خیلی ضعیف شد و دیگه آدم سابق نبود
۲۸.۵k
۰۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.