خانزاده پارت

#خان_زاده #پارت273

از نگاهم پی به منظورم برد اما به روی خودش نیاورد و رفت تو و یه راست وارد اتاق مهمون شد.
در حالی که به سختی به اون سمت می رفتم گفتم
_براش سیسمونی نگرفتم، ببرش اتاق خودم تا...
با دیدن اتاق دهنم باز موند و حرف توی دهنم ماسید.
اتاق مهمون با شکل قشنگ و کودکانه ای چیده شده بود.
همه چی بود، تخت... کمد... همه چی...
متعجب گفتم :
_اینا...
مونس و روی تخت گذاشت که باز گریه‌ش بلند شد.
_اینا چیه اهورا؟ من چیزی ازت نخواستم.
بدون هیچ توضیحی روی تخت نشست و گفت
_بیا بهش شیر بده
چپ چپ نگاهش کردم.
مونس و برداشتم و پشت بهش نشستم.
در حالی که دکمه ی مانتوم و باز می‌کردم گفتم
_برو اهورا... مثل این چند ماهی که نبودی بازم نباش!منو که نمی‌خوای... دختر یه هرزه رو هم نخواسته باش!
صدای مونس که به خاطر شیر خوردن قطع شد. اهورا خش گرفته گفت
_دخترم و می‌خوامش!
لبخند تلخی زدم.این چند ماه حال من کوچکترین اهمیتی براش نداشت‌؟
_تا دو سال با تو بزرگ میشه بعدشم...
مکث کرد. دلم هری ریخت. قصد داشت دخترم و ازم بگیره؟؟

🍁 🍁 🍁 🍁 #خان_زاده #پارت274

حرفش و ادامه داد و با بدترین شکل ممکن غرورم و له کرد
_نمی‌خوام اونم مثل مادرش بشه!
پوزخندی زدم و گفتم
_پس می‌خوای یه آدم نامرد و بی غیرت مثل تو بشه؟
با اینکه پشتم بهش بود اما حس کردم که فکش قفل کرد
_بی غیرت؟
_نیستی؟
عصبی از جاش بلند شد.
شانس آوردم مونس در حال شیر خوردن بود وگرنه قطعا زیر دست و پاش لهم می‌کرد.
تند از اتاق بیرون زد.اشکام جاری شدن.
نمیذاشتم مونس و ازم بگیره.. اصلا!
* * * * * *
از اتاق که بیرون رفتم دیدمش که پشت پنجره ایستاده و سیگار دود می‌کنه.
نمی‌تونستم سر پا بمونم برای همین به اتاقم رفتم.
یک دست لباس از توی کمدم بیرون کشیدم و با هزار بدبختی تنم کردم و شالم رو روی سرم انداختم.
روی تخت دراز کشیدم و چشمام و بستم.
بدجور احساس تنهایی می‌کردم. اما دلم به دخترم قرص بود که اونم اهورا قصد داشت ازم بگیره.
توی فکر بودم که در اتاق باز شد.
نفسم گرفت و چشمام و باز نکردم. دلم دعوا کردن باهاش و نمی‌خواست. اصلا


🍁 🍁 🍁 🍁 🍁
دیدگاه ها (۴)

#خان_زاده #پارت275نمی‌دونم رو چه انگیزه ای فکر می‌کردم مثل ...

#خان_زاده #پارت276* * * * * *_پیاده شو!بدون نگاه کردن بهش گ...

#خان_زاده #پارت271برگشتم و کلافه گفتم_دیگه چی از جون من می‌...

#خان_زاده #پارت270ترسیده به مونس نگاه کردم. اهورا پیاده شد ...

فیک شاهزاده من

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

game of love and hate(part 33)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط