پارت هفتم
پارت هفتم
-بله اوپا؟
+خانوما و آقایون می خوام خواهر کوچیکمو بهتون معرفی کنم می دونم باورش براتون سخته ولی اون تو این ۲۰ سال خیلی سختی کشیده حالا اون پیشِ من قراره کار کنه و مطمئنم به لطف اون شرکت به جاهای خوبی میرسه
صدای پچ پچ و همهمه بین مهمونا بود
آقای یانگ رو هم دیدم همونی که اونروز تو رستوران بود
پیش من و اوپا اومد و گفت:
×بهتون تبریک میگم آقای مین ایشون به عنوان خواهرتون واقعا برازنده هستن
+ممنونم آقای یانگ امیدوارم فهمیده باشین نباید کسی رو از رو ظاهر قضاوت کنین
×بله آقای مین من کاملا متوجه شدم از شما هم عذرخواهی می کنم خانوم جوان
......
احساسی خوبی نسبت به آقای یانگ نداشتم
به اینکه با اوپا کار می کرد به اینکه اونجوری باهام صحبت کرده بود
احساس می کردم نیت بدی داره از اینکه نزدیک داداشمه
ویو آقای یانگ
به لبه ی بخاری نزدیک شدم
نقشه هام داشت خراب میشد اون از زن یونگی اینم از خواهرش
لابد چند روز دیگه هم یه پسرو میاره و میگه برادرشه!
من کلی نقشه ی برای آینده ی خودم و خانوادم ریخته بودم
نمیذاشتم یه دختره ساده لوح بدبخت به راحتی خرابش کنه
یه کاری می کنم یونگی هم زنش هم اون خواهر رو مخش رو از خونه بندازه بیرون اونوقت دختر و پسرِ خودمو وارد عمل می کنم....
ا/ت ویو
صبح با صدای آجوما از خواب بیدار شدم
یه لباس ساده اما شیک پوشیدم و طبقه ی پایین رفتم
اوپا با لبخند بهم صبح بخیر گفت
داسام هم همین طور
+ا/ت.....امروز به عنوان روز اول کاریت میریم شرکت و مشاورم همه چی رو بهت توضیح میده شرایطش رو داری؟
-بله اوپا می تونم بیام
×خیلی مواظبش باش یونگی این مدیرعاملا مخصوصا اون یانگ خیلی عوضین منتظر یه فرصتن ا/ت رو بندازن زمین
+نگران نباش عزیزم من حواسم هست
پس اوپا و داسام هم حس خوبی نسبت به یانگ ندارن
پس مشکلی برام پیش نمیومد
اینم پارت دوم برای جبران🦦💜
-بله اوپا؟
+خانوما و آقایون می خوام خواهر کوچیکمو بهتون معرفی کنم می دونم باورش براتون سخته ولی اون تو این ۲۰ سال خیلی سختی کشیده حالا اون پیشِ من قراره کار کنه و مطمئنم به لطف اون شرکت به جاهای خوبی میرسه
صدای پچ پچ و همهمه بین مهمونا بود
آقای یانگ رو هم دیدم همونی که اونروز تو رستوران بود
پیش من و اوپا اومد و گفت:
×بهتون تبریک میگم آقای مین ایشون به عنوان خواهرتون واقعا برازنده هستن
+ممنونم آقای یانگ امیدوارم فهمیده باشین نباید کسی رو از رو ظاهر قضاوت کنین
×بله آقای مین من کاملا متوجه شدم از شما هم عذرخواهی می کنم خانوم جوان
......
احساسی خوبی نسبت به آقای یانگ نداشتم
به اینکه با اوپا کار می کرد به اینکه اونجوری باهام صحبت کرده بود
احساس می کردم نیت بدی داره از اینکه نزدیک داداشمه
ویو آقای یانگ
به لبه ی بخاری نزدیک شدم
نقشه هام داشت خراب میشد اون از زن یونگی اینم از خواهرش
لابد چند روز دیگه هم یه پسرو میاره و میگه برادرشه!
من کلی نقشه ی برای آینده ی خودم و خانوادم ریخته بودم
نمیذاشتم یه دختره ساده لوح بدبخت به راحتی خرابش کنه
یه کاری می کنم یونگی هم زنش هم اون خواهر رو مخش رو از خونه بندازه بیرون اونوقت دختر و پسرِ خودمو وارد عمل می کنم....
ا/ت ویو
صبح با صدای آجوما از خواب بیدار شدم
یه لباس ساده اما شیک پوشیدم و طبقه ی پایین رفتم
اوپا با لبخند بهم صبح بخیر گفت
داسام هم همین طور
+ا/ت.....امروز به عنوان روز اول کاریت میریم شرکت و مشاورم همه چی رو بهت توضیح میده شرایطش رو داری؟
-بله اوپا می تونم بیام
×خیلی مواظبش باش یونگی این مدیرعاملا مخصوصا اون یانگ خیلی عوضین منتظر یه فرصتن ا/ت رو بندازن زمین
+نگران نباش عزیزم من حواسم هست
پس اوپا و داسام هم حس خوبی نسبت به یانگ ندارن
پس مشکلی برام پیش نمیومد
اینم پارت دوم برای جبران🦦💜
۲۵.۷k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.