p7
صبح با صدایی ناواضح چشماشو باز کرد و دختری رو روبه روش دید که با نگرانی بهش زل زده بود یه کت روش بود که باعث میشد نقاط خصوصی بدن لختش نمایان نباشه نگاهی به دختر انداخت دستش یه لباس بود با اون دختر با صدای ارومی گفت:«خانم حالتون چطوره دلتون درد نمیکنه؟! میتونید راه برید؟! »
خواست از روی تخت بلند و اون کت از روش افتاد اون دختر سریع سرش رو برگردوند و چشماش رو بست لباس رو به سمتش گرفت و گفت:«خانم لطفا اینو بپوشید»یونگ رو نیم نگاهی کرد و گفت :«چرا روتو برگردوندی» اون دختر شروع به حرف زدن کرد:«من نمیتونم به بدن شما نگاه کنم خانم لطفا این لباس رو بپوشید»با بی حوصلگی لباس رو ازش گرفت و سریع پوشیدیش همون لحظه تهیونگ وارد اتاق شد و به اون دختر اشاره کرد از جلوی چشماش گم بشه و به سمت یونگ رو قدم برداشت نگاهی انداخت و موهای یونگ رو رو گرفت :«هوم بیبی گرل همجوره سکسی ای امیدوارم امشب از همیشه بهتر باشی»
خواست از روی تخت بلند و اون کت از روش افتاد اون دختر سریع سرش رو برگردوند و چشماش رو بست لباس رو به سمتش گرفت و گفت:«خانم لطفا اینو بپوشید»یونگ رو نیم نگاهی کرد و گفت :«چرا روتو برگردوندی» اون دختر شروع به حرف زدن کرد:«من نمیتونم به بدن شما نگاه کنم خانم لطفا این لباس رو بپوشید»با بی حوصلگی لباس رو ازش گرفت و سریع پوشیدیش همون لحظه تهیونگ وارد اتاق شد و به اون دختر اشاره کرد از جلوی چشماش گم بشه و به سمت یونگ رو قدم برداشت نگاهی انداخت و موهای یونگ رو رو گرفت :«هوم بیبی گرل همجوره سکسی ای امیدوارم امشب از همیشه بهتر باشی»
۱۹.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.