درخواستی..
«وقتی تو ساحل میبینتت..»
جیسونگ:«با اعضا وقتی به ججو رسیدن اولین جایی که رفتن ساحل بود
وقتی به ساحل رسیدن شروع به بازی کردن ، کردن
جیسونگ خسته شد و روی ماسه نشست و اعضا رو نگاه کرد
تو حال خودش بود و متوجه کسی نبود
۰۰
همینطور که داشت با لبخند اعضا رو نگاه میکرد صدای جیغی شنید ..تا وقتی که سرش رو چرخوند دید توپ بسکتبالی داره به صورتش برخورد میکنه دادی زد و جلوی صورتش رو گرفت ولی برعکس تصوراتش توپ بهش نخورد
«وای..حالتون خوبه..توپ بهتون خورد؟؟»
همه ی اعضا داشتن به اون دو نفر نگاه میکردن
جیسونک سرش رو طرف صدا چرخوند
یک دختری که موهاش رو دم اسبی رو به بالا بسته بود دید که بلرسوت جین کمرنگی با هودی ابی سفید پوشیده..فیس جذاب ولی در حالتی کیوتی داشت
چشم هاش داخل نور بلوری بود و بیشتر ادم رو جذب خودش میکرد
جیسونک انگار لال شده بود و فقط به دختری که با استرس خندش گرفته بود خیره موند
مینهو از اون طرف دادی زد و طرف جیسونگ رفت
«یا جیسونگا...خوبی؟»
پسر به خودش اومد و سری تکون داد
«اه..توپ..توپ بهتون خورد؟؟»
«ن..نه..ن..نخورد»
بالاخره زبون باز کرد و شروع به صحبت کرد
دختر رو به مینهو برگشت و با استرس ازش معذرت خواهی کرد
«من واقعا معذرت میخوام حواسم نبود ..»
مینهو نگاهی به دختر کرد ..و اون هم مست دختر شد
«نه اشکالی نداره..به ..به هرحال توپ بهش نخورد...مگه نه.جیسونگ شی؟؟»
«ا..اره ..ت..توپ ب..بهم ن..نخورد»
«پسر چرا لکنت دارین؟؟»
مینهو جای جیسونگ جواب داد
«حتما به خاطره شک ..»
«اه..من.باز هم معذرت میخوام..»
«یا ا.ت میبینم تو 15 سالگی کور هم که شدی»
دوست های اون دختر اینو گفتن و اون شخصی که ا.ت نام داشت با شرمندگی سرش رو پایین انداخت و بعد تعظیم دیگه ایی کرد
«ببخشید»
دختر سمت دوست هاش رفت
«هی ..هی پسر جدا توپ که بهت نخورد»
جیسونگ همینطور که با چشم های ناراحت به اون دختر ها خیره شده بود لب زد
«نه...حالم خوبه»
جیسونگ:«با اعضا وقتی به ججو رسیدن اولین جایی که رفتن ساحل بود
وقتی به ساحل رسیدن شروع به بازی کردن ، کردن
جیسونگ خسته شد و روی ماسه نشست و اعضا رو نگاه کرد
تو حال خودش بود و متوجه کسی نبود
۰۰
همینطور که داشت با لبخند اعضا رو نگاه میکرد صدای جیغی شنید ..تا وقتی که سرش رو چرخوند دید توپ بسکتبالی داره به صورتش برخورد میکنه دادی زد و جلوی صورتش رو گرفت ولی برعکس تصوراتش توپ بهش نخورد
«وای..حالتون خوبه..توپ بهتون خورد؟؟»
همه ی اعضا داشتن به اون دو نفر نگاه میکردن
جیسونک سرش رو طرف صدا چرخوند
یک دختری که موهاش رو دم اسبی رو به بالا بسته بود دید که بلرسوت جین کمرنگی با هودی ابی سفید پوشیده..فیس جذاب ولی در حالتی کیوتی داشت
چشم هاش داخل نور بلوری بود و بیشتر ادم رو جذب خودش میکرد
جیسونک انگار لال شده بود و فقط به دختری که با استرس خندش گرفته بود خیره موند
مینهو از اون طرف دادی زد و طرف جیسونگ رفت
«یا جیسونگا...خوبی؟»
پسر به خودش اومد و سری تکون داد
«اه..توپ..توپ بهتون خورد؟؟»
«ن..نه..ن..نخورد»
بالاخره زبون باز کرد و شروع به صحبت کرد
دختر رو به مینهو برگشت و با استرس ازش معذرت خواهی کرد
«من واقعا معذرت میخوام حواسم نبود ..»
مینهو نگاهی به دختر کرد ..و اون هم مست دختر شد
«نه اشکالی نداره..به ..به هرحال توپ بهش نخورد...مگه نه.جیسونگ شی؟؟»
«ا..اره ..ت..توپ ب..بهم ن..نخورد»
«پسر چرا لکنت دارین؟؟»
مینهو جای جیسونگ جواب داد
«حتما به خاطره شک ..»
«اه..من.باز هم معذرت میخوام..»
«یا ا.ت میبینم تو 15 سالگی کور هم که شدی»
دوست های اون دختر اینو گفتن و اون شخصی که ا.ت نام داشت با شرمندگی سرش رو پایین انداخت و بعد تعظیم دیگه ایی کرد
«ببخشید»
دختر سمت دوست هاش رفت
«هی ..هی پسر جدا توپ که بهت نخورد»
جیسونگ همینطور که با چشم های ناراحت به اون دختر ها خیره شده بود لب زد
«نه...حالم خوبه»
۱۱.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.