عشق درگیرpt24
پارت۲۴
ا.ت:ولم کن
شوگا:هیشش نمیشه جبرانش نکنم
حرکت کردیم
بی صدا شدم
داشتم فکر میکردم اگه بمیرم که بهتره شاید خلاص بشم اینجوری احساس گناه کمتری میکنم
ولی امیدوارم جیمین سالم باشه
با توقف ماشین از افکارم دور شدم کجاعم؟
دوروبرمو یه نگاه انداختم توی یه قصر بودیم
پیادم کردن بردنم توی یه اتاق تو قصر
ا.ت:ولم کنین چرا اودینم اینجا؟
کسی چیزی نمیگفت رفتن بیرون درو به روم قفل کردن
از تو تراس بیرونو نگاه کردم همه جا بادیگارد بود برخلاف خونه کوک که میتونستن قشنگ حمله کنن اما انگار جرعت نداشتن
اه من چرا دارم راجب اون فکر میکنم
بیخیال شدم یه نگاه به ساعت انداختم ساعت یک بود
تغریبا دوساعتی بود که تو اتاق تلف شده بودم خسته بودم که
صدای در اومد در باز شدو شوگا اومد داخل
ا.ت:چرا ولم نمیکنی
شوگا:چرا فکر میکنی ولت میکنم؟نه تورو نه جیمینو
ا.ت:به اون کاری نداشته باش
شوگا:هه به اون کاری ندارم اما...
با دستش یه اشاره کرد
که یه دخترو دستو پا بسته اوردن داخل دختره حسابی زخمی شده بود
شوگا:اما نمیشه با این کاری کرد*خنده
ا.ت:او.اون کیه
شوگا: نمی دونی؟جیمین براش میمیره
ا.ت: باهاش چیکار کردی
شوگا:شکنجه ولی الان وقت مرگشه
ا.ت:ن.نه نکشش
شوگا:نه نه من نمیکشمش قراره....تو بکشیش
ا.ت:چ.چی؟
ا.ت:ن.نه م.من نمیتونم
شوگا: پس صندوقچه رو رد کن بیاد
شوگا:اگه اونو بدی هم تو هم جمی ازاد میشین
ولی صندوقچه پیش من نیست چیکار کنم
ا.ت:صند...
ا.ت:ولم کن
شوگا:هیشش نمیشه جبرانش نکنم
حرکت کردیم
بی صدا شدم
داشتم فکر میکردم اگه بمیرم که بهتره شاید خلاص بشم اینجوری احساس گناه کمتری میکنم
ولی امیدوارم جیمین سالم باشه
با توقف ماشین از افکارم دور شدم کجاعم؟
دوروبرمو یه نگاه انداختم توی یه قصر بودیم
پیادم کردن بردنم توی یه اتاق تو قصر
ا.ت:ولم کنین چرا اودینم اینجا؟
کسی چیزی نمیگفت رفتن بیرون درو به روم قفل کردن
از تو تراس بیرونو نگاه کردم همه جا بادیگارد بود برخلاف خونه کوک که میتونستن قشنگ حمله کنن اما انگار جرعت نداشتن
اه من چرا دارم راجب اون فکر میکنم
بیخیال شدم یه نگاه به ساعت انداختم ساعت یک بود
تغریبا دوساعتی بود که تو اتاق تلف شده بودم خسته بودم که
صدای در اومد در باز شدو شوگا اومد داخل
ا.ت:چرا ولم نمیکنی
شوگا:چرا فکر میکنی ولت میکنم؟نه تورو نه جیمینو
ا.ت:به اون کاری نداشته باش
شوگا:هه به اون کاری ندارم اما...
با دستش یه اشاره کرد
که یه دخترو دستو پا بسته اوردن داخل دختره حسابی زخمی شده بود
شوگا:اما نمیشه با این کاری کرد*خنده
ا.ت:او.اون کیه
شوگا: نمی دونی؟جیمین براش میمیره
ا.ت: باهاش چیکار کردی
شوگا:شکنجه ولی الان وقت مرگشه
ا.ت:ن.نه نکشش
شوگا:نه نه من نمیکشمش قراره....تو بکشیش
ا.ت:چ.چی؟
ا.ت:ن.نه م.من نمیتونم
شوگا: پس صندوقچه رو رد کن بیاد
شوگا:اگه اونو بدی هم تو هم جمی ازاد میشین
ولی صندوقچه پیش من نیست چیکار کنم
ا.ت:صند...
۴۵.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.