عکاس عشق
#عکاس_عشق
#پارت12
صبحونه خوردیمو رفتیم پایین تو حیاط هتل پر بود از انواع صبحونه ها زدم رو پیشونیم :عه عه عه اینهمه غذا اینجا هس اونوخ من نون و پنیر خوردم؟
سه تایی عین گشنه ها حجوم بردیم سمت میز هر چند ک سیر بودیم ول دلمون نمیومد از اون غذا ها نخوریم رفتیم نشستیم سر میز صبحونه و تا خرخره عین قحطی زده ها غذا خوردیم بعدشم با دلای سنگین مدیر پارک خر بردمون پیاده روی ولی خیلی خوب بود
از پیاده روی خسته اومدیم اتاق لش کردیم رو تخت و خابیدیم
ساعت6:00
با صدای در از خاب پاشدم
ا.ت:کیه؟
مدیرپارک:دخترا زود اماده شین مهمونی ساعت7شروع میشه
عین جن زدنه ها پاشدم دخترارو بیدار کردم رفتم سر کمد ی پیراهن استین کوتاه لش با یه شلوار گشاد سیاه و سفید لش پوشیدم و رفتم سر ایینه و ارایش کردیم حدودا بعد سی مین ارایش تموم شد
ساعت7:05دیقه بود
رفتیم پایین خیلیا اومده بودن چ سر وقت!
نشستم رو یکی از میزا و ی لیوان ابجو(مشروب)ریختم و خوردم هلن و سارا هم رفتن وسط و در حال تکون دادن ب.اسن های مبارکشون بودن داشتم ب جمعیت نگا میکردم که چشمم خورد به همون پسره عاشق تیپش شدم ی لباس لش سیاه با موهای فرفری و هدفون چشاشو بسته بود و اهنگشو گوش میداد...
بعد چن مین حوصلم سر رفته بود پاشدم رفتم سمت پسره هدفونشو از رو گوشش برداشتم(چ پررو😐🤝
ا.ت:افتخار رقص میدی؟
شوگا:اینو پسرا ب دخترا میگفتن فک کنم
ا.ت:حالا....میای یان؟
پاشد اومد سمتم رفتیم بین جمعیت و شروع کردیم ب رقص تو بغلش میرقصیم نمد ی حسای باحالی بود
ا.ت:میگما تو اسمت چیه؟
شوگا:مین یونگی شوگا هم میتونی صدام کنی
ا.ت:اها منم اتم
شوگا:میدونی الان تو بغل ی مرد مستی؟
ا.ت:اوممم فک کنم....
#پارت12
صبحونه خوردیمو رفتیم پایین تو حیاط هتل پر بود از انواع صبحونه ها زدم رو پیشونیم :عه عه عه اینهمه غذا اینجا هس اونوخ من نون و پنیر خوردم؟
سه تایی عین گشنه ها حجوم بردیم سمت میز هر چند ک سیر بودیم ول دلمون نمیومد از اون غذا ها نخوریم رفتیم نشستیم سر میز صبحونه و تا خرخره عین قحطی زده ها غذا خوردیم بعدشم با دلای سنگین مدیر پارک خر بردمون پیاده روی ولی خیلی خوب بود
از پیاده روی خسته اومدیم اتاق لش کردیم رو تخت و خابیدیم
ساعت6:00
با صدای در از خاب پاشدم
ا.ت:کیه؟
مدیرپارک:دخترا زود اماده شین مهمونی ساعت7شروع میشه
عین جن زدنه ها پاشدم دخترارو بیدار کردم رفتم سر کمد ی پیراهن استین کوتاه لش با یه شلوار گشاد سیاه و سفید لش پوشیدم و رفتم سر ایینه و ارایش کردیم حدودا بعد سی مین ارایش تموم شد
ساعت7:05دیقه بود
رفتیم پایین خیلیا اومده بودن چ سر وقت!
نشستم رو یکی از میزا و ی لیوان ابجو(مشروب)ریختم و خوردم هلن و سارا هم رفتن وسط و در حال تکون دادن ب.اسن های مبارکشون بودن داشتم ب جمعیت نگا میکردم که چشمم خورد به همون پسره عاشق تیپش شدم ی لباس لش سیاه با موهای فرفری و هدفون چشاشو بسته بود و اهنگشو گوش میداد...
بعد چن مین حوصلم سر رفته بود پاشدم رفتم سمت پسره هدفونشو از رو گوشش برداشتم(چ پررو😐🤝
ا.ت:افتخار رقص میدی؟
شوگا:اینو پسرا ب دخترا میگفتن فک کنم
ا.ت:حالا....میای یان؟
پاشد اومد سمتم رفتیم بین جمعیت و شروع کردیم ب رقص تو بغلش میرقصیم نمد ی حسای باحالی بود
ا.ت:میگما تو اسمت چیه؟
شوگا:مین یونگی شوگا هم میتونی صدام کنی
ا.ت:اها منم اتم
شوگا:میدونی الان تو بغل ی مرد مستی؟
ا.ت:اوممم فک کنم....
۷.۲k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.