پیشی مافیا پارت ۱۵

هیونجین:  ۶ سال از اون موقع گذشته و تغییری نکردی
یونگی: مثل خودت..براچی اومدی؟
هیونجین: چطور میتونی فراموش کنی اون اتفاق رو!!
از زبان راوی:
جیهوپ و جین گیج بودن که این دو نفر همدیگرو میشناسن
این دو نفر سریع رفتند پیش لیسا تا ببینن حالش خوبه یا نه.
یونگی و هیونجین به هم نزدیک شدن و تفنگ هاشون رو برداشتند.
سکوته عمیقی بود و موقعیت مرگ و زندگی بود..
یکدفعه هیونجین زد زیر خنده و یک لگد محکم به شکم یونگی زد و پرتش کرد اونور
هیونجین: فعلا ولت میکنم ولی دفعه ی بعد مطمعن باش وقتی کشتمت جنازتو میندازم توی سطل اشغالی!
یونگی درحالی که از درد به خودش میپیچید نگاهی پر از نفرت و خشم به هیونجین کرد.
هیونجین: اوه یونگیییی اینطوری نگاهم نکن..خودت میدونی که نمیتونی به من صدمه بزنی
هیونجین با پوزخندی بزرگ رفت
جین و جیهوپ سریع سمت یونگی رفتند و ازش میپرسیدن حالت خوبه یا نه
یونگی: برین کنار
با لحنی سرد و ترسناک گفت
جین و جیهوپ از لحن یونگی تعجب کردند و اروم کنار رفتند.
لیسا خیلی اروم نزدیک یونگی شد و با کمی نگرانی پرسید
لیسا: صدمه دیدی؟
یونگی خودشو کشید کنار و گفت: تو براچی پایین اومدی؟و اصلا چرا برات مهمه که من خوبم یا نه..من مثلا تورو دزدیدم
لیسا لبخندی کمرنگ اما گرم زد و گفت: چه دوست..غریبه یا دشمن باشی باز هم میخوام بدونم که وضعیتت چطوره..
یونگی از حرف های لیسا کمی متعجب بود اما چیزی نگفت که.
دیدگاه ها (۲۷)

پیشی مافیا پارت ۱۶

پیشی مافیا پارت ۱۴

پیشی مافیا پارت ۱۳

★ The Third of December......(موقع خوندن این تکپارتی اهنگ H...

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹 𝑷𝒂𝒓𝒕 ¹⁸_کجایی؟ +خونه. _من حرکت کردم ده دیقی...

من و ملاقات با BTSpart «۴»تو اون هوای بارونی داشتم پیاده با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط