ویو جنا
"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۵
"ویو جنا"
.
ولی سریع اشکایه جدید جایگزین میشد.
دستم میسوخت..
ولی حرفایه اون زنه بیشتر میسوزوندم.
دهاتی؟
عقب مونده!؟
بیماری و درد و مرض؟!
مگه من خواستم زن پسر خرپولت بشم؟
نمیتونستم کاری بکنم
چون دستم خیلی خون می امد و فقط تنها کاری که میتونم بکنم شستنشه.
این اشکایه مزاحمم که نمی زارن.
روشویی خونی شده بود.
بعد چند دقیقه احساس کردم صدایی امد ولی توحه نکردم که دیدم در باز شد و جونگکوک امد داخل حموم
جنا: هعی..
صدام از گریه گرفته بود.
با عصبانیتم سمتم امد
ولی از جام تکون نخوردم نگاش کردم
کوک: تو..
همین داد زد چشمش به دستم خورد.
کوک: چه مرگته!؟
مردیکه مگه من خواستم بیای؟
اصلا به تو چه من چمه!؟
اشک از چشمام میریخت
جنا: هیچی..
برگشتم سمت رو شویی که یه دفعه برم گردوند که کمرم خورد به لبه سنگی روشویی و خودش و بهم نزدیک کرد.
مواام محکم گرفت و سرم و عقب برد
و با عصبانیت بین دندونایه قفل شده گفت:
_ یبار دیگه ببینم جلویه کسی پرو بازی دراوردی بلایی سرت میارم که راه رفتن یادت بره فهمیدی؟
جوری بلند داد زد که چشمام بستم
کوک: فهمیدیییی؟
با جیغ و ترکیبی از گریه سرش داد زدم:
_باشه..حالا برو بیر...
حرفم تموم نشده بود که کوبید تو دهنم.
موهام جلویه صورتم ریخته شد
و نفسم حبس شد.
احساس کردم تو دهنم خون جمع شد.
همون لحظه بازوم و گرفت چرخوند سمت خودش.
و تو صورتم داد زد.
کوک: یبار دیگه زبون درازی کن ببین برات زبونی می مونه یا نه..فهمیدی..؟!
اروم سرم و تکون داد که دوباره داد زد:
_مگه لالی حرف بزن..
جوری که سعی می کردم خون از دهنم نریزه
گفتم:
_ب..اشه..
بافشاری که بازوم داد هولم داد و ولم کرد.
و از حموم رفت بیرون.
همون لحظه تو روشویی خم شدم خون دهنم و خالی کردم.
و چشمام و محکم بشتم که از بین پلکام اشک می امد.
سعی کردم دهنم و تمیز کنم.
صورتم و شستم و
دستم و با حوله پیچیدم
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۵
"ویو جنا"
.
ولی سریع اشکایه جدید جایگزین میشد.
دستم میسوخت..
ولی حرفایه اون زنه بیشتر میسوزوندم.
دهاتی؟
عقب مونده!؟
بیماری و درد و مرض؟!
مگه من خواستم زن پسر خرپولت بشم؟
نمیتونستم کاری بکنم
چون دستم خیلی خون می امد و فقط تنها کاری که میتونم بکنم شستنشه.
این اشکایه مزاحمم که نمی زارن.
روشویی خونی شده بود.
بعد چند دقیقه احساس کردم صدایی امد ولی توحه نکردم که دیدم در باز شد و جونگکوک امد داخل حموم
جنا: هعی..
صدام از گریه گرفته بود.
با عصبانیتم سمتم امد
ولی از جام تکون نخوردم نگاش کردم
کوک: تو..
همین داد زد چشمش به دستم خورد.
کوک: چه مرگته!؟
مردیکه مگه من خواستم بیای؟
اصلا به تو چه من چمه!؟
اشک از چشمام میریخت
جنا: هیچی..
برگشتم سمت رو شویی که یه دفعه برم گردوند که کمرم خورد به لبه سنگی روشویی و خودش و بهم نزدیک کرد.
مواام محکم گرفت و سرم و عقب برد
و با عصبانیت بین دندونایه قفل شده گفت:
_ یبار دیگه ببینم جلویه کسی پرو بازی دراوردی بلایی سرت میارم که راه رفتن یادت بره فهمیدی؟
جوری بلند داد زد که چشمام بستم
کوک: فهمیدیییی؟
با جیغ و ترکیبی از گریه سرش داد زدم:
_باشه..حالا برو بیر...
حرفم تموم نشده بود که کوبید تو دهنم.
موهام جلویه صورتم ریخته شد
و نفسم حبس شد.
احساس کردم تو دهنم خون جمع شد.
همون لحظه بازوم و گرفت چرخوند سمت خودش.
و تو صورتم داد زد.
کوک: یبار دیگه زبون درازی کن ببین برات زبونی می مونه یا نه..فهمیدی..؟!
اروم سرم و تکون داد که دوباره داد زد:
_مگه لالی حرف بزن..
جوری که سعی می کردم خون از دهنم نریزه
گفتم:
_ب..اشه..
بافشاری که بازوم داد هولم داد و ولم کرد.
و از حموم رفت بیرون.
همون لحظه تو روشویی خم شدم خون دهنم و خالی کردم.
و چشمام و محکم بشتم که از بین پلکام اشک می امد.
سعی کردم دهنم و تمیز کنم.
صورتم و شستم و
دستم و با حوله پیچیدم
- ۴۰.۵k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط