پارت

پارت۷۷

ژان داشت به ییبو نگاه می‌کرد که یکی از خدمتکارا اومد و با عجله گفت خواهرتون میخوان موضوع مهمی به شما بگن

ژان.. چه موضوعی

خدمتکار ..نمیدونم

ییبو به بالای پله ها رسیده بود و دقیقا رو به روی چهره الاهی قرار گرفت

ییبو من اینجام تا تورو نابود کنم فرقه آسمانی قدرت اینو نداره که به انسان ها حمله کنه .

همین که خواست شمشیرشو بکشه یه صدایی اومد
به نظر میاد برای مرگ آماده ای

ییبو چی

یهویی صورت مالچانیو دید که با پوزخندی بهش نگاه میکنه

ییبو ..پس تو احمق چهره الاهی آوردی

مالچانیو ..چی شد ترسیدی

ییبو ..راستش قبلا یکم میترسیدم اما با دیدن تو مطمعن شدم که میتونم چهره الاهی بشکنم

مالچانیو ..به نظر خیلی اعتماد به نفس داری

ییبو.. اره بعد شکستن چهره نوبت شکستن صورت قشنگ تو میرسه

مالچانیو.. پس باید زنده بمونی تا بتونی اون روز ببینی

ییبو خواست شمشیر بکشه

دوباره تصویر های دیگه تو زهن ییبو میومد

شوکای.. چش شده اون داره چیکار میکنه چرا تکون نمیخوره

لینگ هه.. به نظر میاد اون تو خاطرات خودش گیر افتاده

شوکای ..الان اصلا وقتی این کارا نیست باید زود تر تکون بخوره

چینیونگ بعد کلی فکر کردن تصمیم گرفت با وجود اینکه از اواندل متنفره اما باید بهشون هشدار بده تا مردم کشته نشن خیلی خودشو برای این تصمیم قانع کرد و بلاخره راه افتاد نئوهو بخاطر ارتش مجبور به توقف میشد و چینیونگ به همین دلیل میتونست زودتر از اونا برسه به سلیب اتش

بقیه هنوز در حال نگاه کردن به ییبو بودن

شوکای ..زود باش تکون بخور باید یه کاری بکن وگرنه اوضاع وخیم میشه

یهویی صدایی از پشت سرش اومد

سرپرست ..نگران نباش اون نمیمیره اون برنده این بازیه

شوکای.. شما اینجا چیکار میکنید

سرپرست ..نمیتونستم این صحنه از دست بدم

شوکای ..درسته و در مورد اون غار

سرپرست.. پس غار به ییبو نشون دادی

شوکای.. درسته اما شما در مورد اون غار از کجا میدونستید

سرپرست ..مادر دلربارو میشناسم اون بهم نشون داده

شوکای ..پس برای همین بهم گفتید غار به ییبو نشون بدم چونکه اون پادشاه سه فرقه میشه

سرپرست ..بله درسته و تو خیلی خوب کارتو انجام دادی


شوکای.. باید میدونستم چی در زهن دارید در واقع ییبو داره مارو از قلمروی آسمانی نجات میده

سرپرست ..نع فقط قلمرو آسمانی بلکه از قلمروی شیاطین هم نجات میده

شوکای.. من دیگه به قضاوت شما هیچ شکی ندارم

سرپرست.. پس بیا فقط تماشا کنیم داستان شماها از این به بعد چی میشه

شوکای لبخند زد و سرشو به سمت چهره الاهی برگردوند تا ببینه ییبو در چه حاله
دیدگاه ها (۱)

p...78ییبو دوباره دوباره خاطراتش تکرار میشد که یهویی یکی تو ...

p..79ییبو بعد از شکستن چهره الاهی بی هوش شده بود یا میشه گفت...

p..76دینگ یوشی بعد کلی فکر کردن بلاخره تصمیم گرفت با لیژان ح...

p...74شی چو به زندان رفت تا ببینه لی مین در چ حالیهشی چو .....

p83تو همین لحضه همه ارتش داشتن مقاومت میکردن ولی انسان ها د...

p84همگی تو جنگ بودن که نور اسمان باعث شد همه متوقف بشن و نگا...

p..89شوکای همه گی اینجا جمع شدیم تا در مورد قدرتی که پدیدار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط