اسم: دیدار 🍷
اسم: دیدار 🍷
p⁸
ویو ا/ت:
اینجایی که آقای تهیونگ منو اورده بود یکی از بزرگترین پاساژ های کرهس که فقط آدمای پولدار میتونن ازش خرید کنن.
رفتیم داخل و داشتیم به مغازه ها نگاه میکردیم که یه لباس توی ویترین نظرمو جلب کرد، میخاستم به اقای تهیونگ بگم که بریم یه نگاه کنیم بهش که یهو دیدم دستشو دور کمرم حلقه کرده و منو به خودش چسبونده، تو شوک بودم که نگاهشو بهم داد و گفت
تهیونگ: چیه؟؟
ا/ت: هااا..... اممم.... هیـــچی
ا/ت: میشه بریم به اون لباسایی که توی اون مغازه هستن، نگاه کنیم؟
تهیونگ: از الان بگم لباس کوتاه و باز ممنوعه
ا/ت: امم..... ب.. باشه
ویو ا/ت:
رفتیم که به لباسا نگا کنیم که متوجه شدم هنوز دستش دور کمرمه و داره کمرمو فشار میده
ا/ت: اقااا.... میشه...فشار ندین... دردم میاد.....
که یهو دیدم تهیونگ اومد سمت گوشمو اروم در گوشم گف
تهیونگ: هیسسسس
مگه نگفتم قراره نقش دوست دخترمو بازی کنی. هیچی نگو و فقط کارتو درست انجام بده.
ا/ت: اوهوم
ویو ا/ت:
از لباسا خوشم اومد ولی بخاطر اینکه اقای تهیونگ گفته بود که نباید لباس باز بپوشم چیزی نخریدمو از مغازه اومدیم بیرون.......
همینطور که داشتیم توی پاساژ راه میرفتیم و به لباسا نگاه میکردیم
یادم اومد باید یکم لباس زیر هم بگیرم ولی خب خجالت میکشیدم که بگم باهم بریم لباس زیر بگیریم
پس گفتم شاید بهتره همینجا نگهش دارم و خودم برم یکم لباس زیر بگیرم ولی خب این احتمال هم داشتم که شاید نزاره تنهایی برم....
p⁸
ویو ا/ت:
اینجایی که آقای تهیونگ منو اورده بود یکی از بزرگترین پاساژ های کرهس که فقط آدمای پولدار میتونن ازش خرید کنن.
رفتیم داخل و داشتیم به مغازه ها نگاه میکردیم که یه لباس توی ویترین نظرمو جلب کرد، میخاستم به اقای تهیونگ بگم که بریم یه نگاه کنیم بهش که یهو دیدم دستشو دور کمرم حلقه کرده و منو به خودش چسبونده، تو شوک بودم که نگاهشو بهم داد و گفت
تهیونگ: چیه؟؟
ا/ت: هااا..... اممم.... هیـــچی
ا/ت: میشه بریم به اون لباسایی که توی اون مغازه هستن، نگاه کنیم؟
تهیونگ: از الان بگم لباس کوتاه و باز ممنوعه
ا/ت: امم..... ب.. باشه
ویو ا/ت:
رفتیم که به لباسا نگا کنیم که متوجه شدم هنوز دستش دور کمرمه و داره کمرمو فشار میده
ا/ت: اقااا.... میشه...فشار ندین... دردم میاد.....
که یهو دیدم تهیونگ اومد سمت گوشمو اروم در گوشم گف
تهیونگ: هیسسسس
مگه نگفتم قراره نقش دوست دخترمو بازی کنی. هیچی نگو و فقط کارتو درست انجام بده.
ا/ت: اوهوم
ویو ا/ت:
از لباسا خوشم اومد ولی بخاطر اینکه اقای تهیونگ گفته بود که نباید لباس باز بپوشم چیزی نخریدمو از مغازه اومدیم بیرون.......
همینطور که داشتیم توی پاساژ راه میرفتیم و به لباسا نگاه میکردیم
یادم اومد باید یکم لباس زیر هم بگیرم ولی خب خجالت میکشیدم که بگم باهم بریم لباس زیر بگیریم
پس گفتم شاید بهتره همینجا نگهش دارم و خودم برم یکم لباس زیر بگیرم ولی خب این احتمال هم داشتم که شاید نزاره تنهایی برم....
۱۴.۰k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.