تبادل جاسوس
#تبادل جاسوس
#پارت۱۴
_خب آم...متاسفم یه کوچولو ترسیده بودم
با دستش بهش بند انگشتش رو نشون داد
پوزخندی زد
_میدونم
_هی راست میگم!
_میدونم دیگه
دوباره خندید و بعد تصمیم گرفت که راه بیافتن
_بریم
بلند شد و خواست بره که صدای ما پو متوقفش کرد
_هی!
برگشت و به اون که روی زمین نشسته بود نگاه کرد
_مشکلی دارید؟
_مشکل!بخاطر ورود ناگهانیت پای بدبختم پیچ خورده و نمیتونم بلند شم!
کوک با سردرگمی نگاهش کرد
_چیکار میتونم بکنم؟
_کولم کن دیه!
با فریاد دختر از روی بی حوصلگی چشماش گرد شد
جئون جانگ کوک شاهزاده این سرزمین یک دختر رو کول کنه!
_آم..
_منتظر چی هستی؟
از بی پروایی دختر خندش گرفته بود
خندش رو خورد و به سمتش رفت
پشت بهش روی زمین نشست و کولش کرد
همونطور که روی کول کوک بود و خسته شده بود سعی کرد جو متشنج بدون حرف بینشون رو تموم کنه
_هوم متاسفم
_برای کول کردنت؟
خنده ی عصبی زد و ضربه ای آروم به سر شاهزاده زد
_اون که وظیفته!برای اون جریان برگه ها
اون دختر واقعا بیش از حد باهاش راحت بود!
البته که کوک همیشه دنبال یکی میگشت که در کنارش باشه و باهاش مثل شاهزاده ها رفتار نکنه
اما نمیدونست باید چیکار کنه!
_خب توقع داری بخاطر این که به زور زنم شدی
ببخشمت؟
_این نقشه ی پدرم بود محافظم منو لو داد!
_محافظت؟
_هوم باورم نمیشه روش کراش داشتم!
سری به دو طرف تکون داد و خندید
حس خوبی داشت
اولین بار بود از صحبت با کسی اینقدر می خندید
_بزارم پایین کمرت استراحت کنه دوباره ادامه می دیم البته اصلا نگران نباش فقط ۲ متر پیاده میام
...
#بی تی اس
#پارت۱۴
_خب آم...متاسفم یه کوچولو ترسیده بودم
با دستش بهش بند انگشتش رو نشون داد
پوزخندی زد
_میدونم
_هی راست میگم!
_میدونم دیگه
دوباره خندید و بعد تصمیم گرفت که راه بیافتن
_بریم
بلند شد و خواست بره که صدای ما پو متوقفش کرد
_هی!
برگشت و به اون که روی زمین نشسته بود نگاه کرد
_مشکلی دارید؟
_مشکل!بخاطر ورود ناگهانیت پای بدبختم پیچ خورده و نمیتونم بلند شم!
کوک با سردرگمی نگاهش کرد
_چیکار میتونم بکنم؟
_کولم کن دیه!
با فریاد دختر از روی بی حوصلگی چشماش گرد شد
جئون جانگ کوک شاهزاده این سرزمین یک دختر رو کول کنه!
_آم..
_منتظر چی هستی؟
از بی پروایی دختر خندش گرفته بود
خندش رو خورد و به سمتش رفت
پشت بهش روی زمین نشست و کولش کرد
همونطور که روی کول کوک بود و خسته شده بود سعی کرد جو متشنج بدون حرف بینشون رو تموم کنه
_هوم متاسفم
_برای کول کردنت؟
خنده ی عصبی زد و ضربه ای آروم به سر شاهزاده زد
_اون که وظیفته!برای اون جریان برگه ها
اون دختر واقعا بیش از حد باهاش راحت بود!
البته که کوک همیشه دنبال یکی میگشت که در کنارش باشه و باهاش مثل شاهزاده ها رفتار نکنه
اما نمیدونست باید چیکار کنه!
_خب توقع داری بخاطر این که به زور زنم شدی
ببخشمت؟
_این نقشه ی پدرم بود محافظم منو لو داد!
_محافظت؟
_هوم باورم نمیشه روش کراش داشتم!
سری به دو طرف تکون داد و خندید
حس خوبی داشت
اولین بار بود از صحبت با کسی اینقدر می خندید
_بزارم پایین کمرت استراحت کنه دوباره ادامه می دیم البته اصلا نگران نباش فقط ۲ متر پیاده میام
...
#بی تی اس
۲.۰k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.