p³⁴
p³⁴
یک هفته بعد
صورتم رو شدم و از دستشویی اومدم بیرون این بار سومی بود که حالم بد میشد اما به عنوان مسمومیت در نظر گرفتمش ،متوجه لونا شدم که به دیوار تکیه داده بود و انگار منتظرم بود چشمی تو حدقه چرخوندم و با لبخند از کنارش رفتم که با حرفش متوقف شدم
لونا:احیانا حامله نیستی؟
با تعجب به سمتش برگشتم:+ چی؟منظورت چیه؟
لونا:سرگیج استفراغ دل درد و تغییر ذائقه غذایی..همه اش نشونه باردار بودنه*نیشخند عصبی
متوجه شده بودم که از وجود من زیاد خوشحال نیست و میشه گفت متنفره ازم حدس هایی میزدم ،مثله اینکه به ته نظر داره اما به نظر احمقانه میومد
+نه فک نمیکنم
لبخندی زدم که از جیب لباسش که طراحش خودم بودم بیبی چکی رو برداشت ،میخواستم حس غرور بگیرم که لباسی من طراحی کردم تنشه اما با چیزی که بهم داد عصبی شدم
+نیازی نمیبینم که...
لونا : برای احتیاط، تازه اگه بچه ای وجود داشته باشه بهتره سقطش کنی چون تهیونگ از بچه ها خوشش نمیاد
بیبی چک رو داخل دستم قرار داد و رفت ،به بیبی چکی که تو دستم بود نگاه انداختم یعنی ته بچه دوست نداره؟
اتمام ویو ات
در همون حین که دخترک تو فکر بود توسط معشوقش از پشت تو بغل گرفته میشه ،ات کمی هول میکنه و بیبی چک رو بی معطلی میذاره تو جیبش و لبخند ضایعی میزنه
_چیکار میکردی زندگیم
ات به سمت معشوقش برمیگرده و لبخند ضایع اش رو میخوره
+دلیل نمیشه چون فقط بهت اعتراف کردم پرو بشی زندگیم چیه دیگه؟(بهم اعتراف کردن و ات پیش قدم شده بود پارت مهمی نبود)
ته خندید پیشونی ات رو بوسید
_باید عادت کنی!
_آم...میدونی باید برم یک سفر کاری یک هفته ای*کیوت
ات اخمی کرد:+نه...اصلا چرا؟ برای کدوم کار؟شرکت یا ...
_شیطون دیگه اینش رازه *خندید
هفت ساعت بعد ¹¹/⁰⁰pm
ات ویو
ته رو بغلم گرفتم و فشوردمش و رو لپش بوسه ای زدم
+مواظب خودت باش
_باشه...فقط چون تو گفتی زندگیم
لبخندی زدم ملایم و مختصر بوسیدمش بعد از اینکه ازم جدا شد به سمت ماشین شد و سوار شد شیشه رو پایین داد دستی برام تکون داد که متقابل براش دست تکون دادم و بعد از عمارت خارج شد
یک هفته بعد
صورتم رو شدم و از دستشویی اومدم بیرون این بار سومی بود که حالم بد میشد اما به عنوان مسمومیت در نظر گرفتمش ،متوجه لونا شدم که به دیوار تکیه داده بود و انگار منتظرم بود چشمی تو حدقه چرخوندم و با لبخند از کنارش رفتم که با حرفش متوقف شدم
لونا:احیانا حامله نیستی؟
با تعجب به سمتش برگشتم:+ چی؟منظورت چیه؟
لونا:سرگیج استفراغ دل درد و تغییر ذائقه غذایی..همه اش نشونه باردار بودنه*نیشخند عصبی
متوجه شده بودم که از وجود من زیاد خوشحال نیست و میشه گفت متنفره ازم حدس هایی میزدم ،مثله اینکه به ته نظر داره اما به نظر احمقانه میومد
+نه فک نمیکنم
لبخندی زدم که از جیب لباسش که طراحش خودم بودم بیبی چکی رو برداشت ،میخواستم حس غرور بگیرم که لباسی من طراحی کردم تنشه اما با چیزی که بهم داد عصبی شدم
+نیازی نمیبینم که...
لونا : برای احتیاط، تازه اگه بچه ای وجود داشته باشه بهتره سقطش کنی چون تهیونگ از بچه ها خوشش نمیاد
بیبی چک رو داخل دستم قرار داد و رفت ،به بیبی چکی که تو دستم بود نگاه انداختم یعنی ته بچه دوست نداره؟
اتمام ویو ات
در همون حین که دخترک تو فکر بود توسط معشوقش از پشت تو بغل گرفته میشه ،ات کمی هول میکنه و بیبی چک رو بی معطلی میذاره تو جیبش و لبخند ضایعی میزنه
_چیکار میکردی زندگیم
ات به سمت معشوقش برمیگرده و لبخند ضایع اش رو میخوره
+دلیل نمیشه چون فقط بهت اعتراف کردم پرو بشی زندگیم چیه دیگه؟(بهم اعتراف کردن و ات پیش قدم شده بود پارت مهمی نبود)
ته خندید پیشونی ات رو بوسید
_باید عادت کنی!
_آم...میدونی باید برم یک سفر کاری یک هفته ای*کیوت
ات اخمی کرد:+نه...اصلا چرا؟ برای کدوم کار؟شرکت یا ...
_شیطون دیگه اینش رازه *خندید
هفت ساعت بعد ¹¹/⁰⁰pm
ات ویو
ته رو بغلم گرفتم و فشوردمش و رو لپش بوسه ای زدم
+مواظب خودت باش
_باشه...فقط چون تو گفتی زندگیم
لبخندی زدم ملایم و مختصر بوسیدمش بعد از اینکه ازم جدا شد به سمت ماشین شد و سوار شد شیشه رو پایین داد دستی برام تکون داد که متقابل براش دست تکون دادم و بعد از عمارت خارج شد
۹.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.