خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت200
#جلد_دوم




خیالت راحت من حالم خوبه وقتی که اهورا بیاد بیرون و پیشتون باشه اون موقع میرم ولی الان از من انتظار نداشته باشید توی ایت شرایط شما رو تنها بذارم و برم
با صدای تلفن خونه از جام بلند شدم و به سمت پذیرایی رفتم وقتی صدای اهورا توی گوشم نشست مثل دیوونه ها انقدر خوشحال شدم که زبونم بند اومد اهورا پشت خط داشت حرف میزد و من دست و پامو گم کرده بودم بالاخره هر جوری بود خودمو جمع و جور کردم و گفتم

جونم عزیزم چطوری تونستی زنگ بزنی؟
اهورا از اونور خط گفت
_اینجا میشه زنگ زد ولی خیلی کم
عزیزم خبری که برام آوردی و بهم دادن خیلی خوشحال شدم وکیلمون رسید ؟
نگاهی به ساعت انداختم و گفتم گفته بود شب میرسه ولی هنوز ازش خبری نیست اما شاهین اینجاست راحیل هم گفتم که بیاد

_کارخوبی کردی بهتره که تنها نباشی عزیزم غصه نخوریا همه چیز خیلی زود رو براه میشه و من میام خونه باشه؟
به هیچ چیز فکر نکن نباید چیزی تورو ناراحت کنه فقط و فقط مواظب دخترمون باش نذاری اتفاقی بیفته که بعدا پشیمون بشیم باشه؟

پشت سر هم چشم گفتم و وسط حرفامون تلفن قطع شد احتمالاً از این تلفن هایی بود که بیشتر از یک دقیقه نمی‌شد حرف زد
کنار تلفن خشکم زده بود که راحیل دستش روی شونم گذاشت و گفت

_کی بود عزیزم ؟
اشکامو پاک کردم و گفتم اهورا بود از زندان زنگ زده بود تماس خیلی زود قطع شد
صورتمو با دستش قاب گرفت و گفت
_عزیز دلم غصه خوردن نداره همه چی داره درست میشه خیلی زود برمیگرده خونه

فک کن اصلا رفته سفر کاری!

اما من با بغض گفتم اما اهورا بدونه من حتی سفر کاری هم نمی رفت
نبود اهورا برای من خیلی سنگین بود انگار نینی از وجودم و گم کرده بودم
من بی اندازه به این مرد وابسته بودن و اهورا اینو خوب میدونست.


🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت201#جلد_دوم دو روزی از وقتی که دکترا خبرا...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت202#جلد_دوم یعنی چی که یادش نمی اومد یعنی...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت199#جلد_دوم گیج از حرفهایی که راحیل بهم ز...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت198#جلد_دوم می دونستم الان اهورا با شنیدن...

عشق مخفی پارت 6

کاش براتون مهم بودم

دختری که آرزو داشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط