مامان دیانا

مامان دیانا💟

دیدم کیف دیانا رو مبل درشو باز کردم گوشیشو بردا‌شتم روشنش کردم(رمزشو میدونست) آخرین زنگش به
(🦇ارسلان💜) بوده دیانا درموردش یه چیزایی گفته بود زنگش زدم
+ الو سلام دیا خوبی
_ سلام من مامان دیانام
+ عه سلام خوبین دیانا خوبه
_ ممنون من خوبم ولی دیانا...
+ دیانا چی(با نگرانی)
_ دیانا حالش خوب نیست میشه بیاید خونه ما
+ باش چشم الان میام
_ ممنون خدانگهدار
+خدانگهدار

ارسلان🦇

خواب بودم که گوشیم زنگ خورد دیانا بود برداشتم
دیدم مامانش گفت دیانا حالش خوب نیس برم اونجا
رفتم آماده شدم سوئیچ ماشین و برداشتم و آروم رفتم بیرون
که رستا بیدار نشه درو بستم سوار ماشین شدم
رفتم به سمت خونه دیانا اینا
رسیدم در باز بود درو باز کردم رفتم بالا در زدم مامانش درو باز کرد
مامانش= سلام عزیزم بیا تو دیانا تو اتاقشه فقط تو میتونی بیاریش بیرون من میرم دنبال بابای دیانا
_ باش خاله
مامانش رفت بیرون
منم رفتم دم در اتاق دیانا در زدم که گفت
+ارههههه بسه دیگه...... خسته نشدید..... خسته نشدید انقد عذابم میدی..... من یکی دیگرو دوست دارم...... من نمیخام با داریوش ازدواج کنم.... بسه دیگه..... بسهههههههههه(با جیغ و داد و گریه)
_ دیانا.... عزیزم منم ارسلان... دیانا درو باز کن
دیدگاه ها (۰)

دیانا🦉داشتم تند تند پشت سر هم چرت و پرت میگفتم و گریه میکردم...

ارسلان😍رفتم زنگ زدم به مامان دیانا بعد دسته دیانا رو گرفتم و...

#هفت_آسمون💕#پارت_18💕دیانا💓با چیزی که دیدم سر جام خشکم زدداری...

#هفت_آسمون🖤#پارت_17🖤دیانا🖤که یهو گوشیم زنگ خورد دیدم بابامه ...

رمان بغلی من پارت های ۸۶و۸۷و۸۸ارسلان: من که باورم نمیشه دیان...

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

رمان بغلی من پارت ۸۰.... چند ساعت بعد ....دیانا: چشامو باز ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط