پارت10فصل2

پارت10فصل2

کوک: ا.ت بیا سوار شو
ا.ت: باید دنبال یونی بگردیم یعنی کجاست 😭
کوک: یعنی چی الان داری راست میگی چرا فرار کرده اخه
ا.ت: معلمشون گفت فهمیده که تو مافیایی 😭
کوک: چی من اخه از کجا
ا.ت: نمیدونم گفت که بچه ها اذیتش میکردن
کوک:اخه نزدیک ترین جا به این مدرسه کجا میتونه باشه که اون دوست داشته باشه
ا.ت: نمیدونم
ــــــــــــــــــــــــ
شب
ــــــــــــــــــــــــــ
کوک
ا.ت رو برده بودم خونه رفتم و دنباله یونی ولی پیداش نکردم برگشتم خونه
ا.ت: کوک یونی کجاست
کوک: پیداش نکردم
ا.ت: یعنی چی بچم کجاست (باداد) 😭
کوک: بهت میگم نمیدونم
ا.ت:یونی کجاست باید برم دنبالش
کوک: ساعت ۳کجا میخوای بری دنبالش حدود یه سی نفری ادم فرستادم دنبالش
ا.ت: ولم کن میخوام برم بچمو پیدا کنم
کوک:نگو بچم بچه ی منم هست
ا.ت: اخه برای تو مگه مهمه😭
کوک: یعنی چی برام مهم نیست
ا.ت اینقدر گریه میکرد که فکر کنم اشک دیگه براش نمونده بود رفتم بغلش کردم
کوک: پیداش میشه عزیزم خودمم خیلی تو فکرشم
ا.ت:اخه کجا میتونه رفته باشه حتی به پدر و مادرم و پدرت هم زنگ زدم اونا هم خیلی تو فکرن
درینگ درینگ درینگ
ا.ت: صدای چی
کوک: تلفنم
ا.ت: جوابش بده

#کوک
#فیک
#سناریو