*my mafia friend*PT33
همینطوری دور هم دیگه نشسته بودنو راجب اینکه چطوری شب همه چیزو پیش ببرن حرف میزنن.
تهیونگ هم زنگ زدو ناهار سفارش داد...
&سولار...مضطرب به نظز میای؟؟؟
+اخه مگه میشه ادم بخاطر کاری که بار اولشه استرس نداشته باشه؟
#اهوم
+عا...اهان راستی...جیمین شی...حال دوستتون فک کنم هوسوک بود درسته؟
#اهوم...
+خب حالش چطوره همه چی روبه راهه؟
#روبه راه که توی کماعه همین
+اهان...
*پرش زمانی به شب*
*ویو سولار*
الان ساعت حدوا نه هستش و هممون کم کم داریم اماده میشیم...
%خب...اماده ای خودتو ببینی؟؟
+اهوم
جلوی اینه وایسادمو یه نگاهی به صورتم انداختم
+جین شی شما واقعا تو همه چیز استعداد دارین...از انتخواب لوازم ارایش گرفته تا لباس و حتی میکاپ و مدل مو:)
%خب...راستش بخاطر خواهر کوچیک ترم مجبور بودم یاد بگیرم...
+اهان...
&اماده این؟؟
+%اهوم
یونگی متوجه ی اینکه من معضبم شدو گفت
&بیا بریم از تو کمد کوک یدونه از سوییشرت هاش رو بردار هم سرده و هم فک میکنم تو راهت نیستی.
+اهوم
هردو سمت اتاق کوک رفتیمو یکی از سوییشرت هاش رو برداشتیم... سوییشرت رو پوشیدمو گفتم
+زیادی بزرگ نیست؟؟
&تو فقط از اینجا تا بار میخوای بپوشیی
+اهوم...
از اتاق رفتیم بیرون که یادم افتاد سوییشرت نامجون رو بهش ندادم رفتم توی اتاق خودمو برش داشتم و رفتم سمتش
+ممنونم نامجون شی..
=خواهش میکنم...
هممون از خونه رفتیم بیرونو سوار ماشینامون شدیم
+میترسم:)
^ما پیشتیم...
#بعدشم وقتی که یونگی هیون قراره بیاد اونجا جاسوس باشه...نیازی نیست بترسی چون اگه اتفاقی بخواد بیوفته یا اون بخاود بلایی سرت بیاره میزنه دهنشو سرویس میکنه
+اهوم
بعد حدود یک ربع رسیدیم...
+یونگی شی تو اول برو...
&اهوم
یونگی رفت حدود ده دقیقه که گذشت مبایل جین زنگ خورد
%اوک الان میگم...
%سولار باید بری.
+اهوم
نفس عمیقی کشیدم و اب دهنمو قورت دادم
^ایناهاش...اینجوریه(عکسشو نشونش داد)
+اوکی
وارد بار شدم...به اطرافم نگاه کردم ادمای عجپیبی بودن داشتم دنبال هیون میگشتم که بالاخره دیدمش...یونگی رو هم دیدم...چشمکی زد برام...لبخندی زدمو رفتم سمتش...
+آوم...ددی؟
هیون:با من بودی؟؟
نشستم روی پاهاشو دستمو روی خط فکش کشیدمو گفتم
+اهوم...با خود.خودت بودم:)
هیون:چه بیبی گرل جذابی...
+(لبخند)
سرش رو اورد نزدیکو شروع کرد به بوسیدنم...خیلی چندش ور بود...اما خب بخاطر کوک باید انجامش بدم...یکم دیگه دستمو پشت گوششو روی گردنش کشیدم که گفت
هیون:درسته نمیشناسمت ولی بنظرم هم کیوتی و هم س*سی
+میدونم...(انگشت شسشت رو کرد توی دهنش)
هرچند ازین حرکت متنفرم ولی بازم...
هیون:نظرت چیه که...
این حرفو که زد اشوب به دلم افتاد...
+خیلی میخوام...ولی خب اینجا معضبمم...
هیون:توی اتاق؟
+نه...میشه بریم خونه...اونجا بهتره...
هیون:باشه لیتل گرل...
.
.
.
اسلاید دوم(استال سولار)
اسلاید سوم(میکاپ و مدل موی سولار)
تهیونگ هم زنگ زدو ناهار سفارش داد...
&سولار...مضطرب به نظز میای؟؟؟
+اخه مگه میشه ادم بخاطر کاری که بار اولشه استرس نداشته باشه؟
#اهوم
+عا...اهان راستی...جیمین شی...حال دوستتون فک کنم هوسوک بود درسته؟
#اهوم...
+خب حالش چطوره همه چی روبه راهه؟
#روبه راه که توی کماعه همین
+اهان...
*پرش زمانی به شب*
*ویو سولار*
الان ساعت حدوا نه هستش و هممون کم کم داریم اماده میشیم...
%خب...اماده ای خودتو ببینی؟؟
+اهوم
جلوی اینه وایسادمو یه نگاهی به صورتم انداختم
+جین شی شما واقعا تو همه چیز استعداد دارین...از انتخواب لوازم ارایش گرفته تا لباس و حتی میکاپ و مدل مو:)
%خب...راستش بخاطر خواهر کوچیک ترم مجبور بودم یاد بگیرم...
+اهان...
&اماده این؟؟
+%اهوم
یونگی متوجه ی اینکه من معضبم شدو گفت
&بیا بریم از تو کمد کوک یدونه از سوییشرت هاش رو بردار هم سرده و هم فک میکنم تو راهت نیستی.
+اهوم
هردو سمت اتاق کوک رفتیمو یکی از سوییشرت هاش رو برداشتیم... سوییشرت رو پوشیدمو گفتم
+زیادی بزرگ نیست؟؟
&تو فقط از اینجا تا بار میخوای بپوشیی
+اهوم...
از اتاق رفتیم بیرون که یادم افتاد سوییشرت نامجون رو بهش ندادم رفتم توی اتاق خودمو برش داشتم و رفتم سمتش
+ممنونم نامجون شی..
=خواهش میکنم...
هممون از خونه رفتیم بیرونو سوار ماشینامون شدیم
+میترسم:)
^ما پیشتیم...
#بعدشم وقتی که یونگی هیون قراره بیاد اونجا جاسوس باشه...نیازی نیست بترسی چون اگه اتفاقی بخواد بیوفته یا اون بخاود بلایی سرت بیاره میزنه دهنشو سرویس میکنه
+اهوم
بعد حدود یک ربع رسیدیم...
+یونگی شی تو اول برو...
&اهوم
یونگی رفت حدود ده دقیقه که گذشت مبایل جین زنگ خورد
%اوک الان میگم...
%سولار باید بری.
+اهوم
نفس عمیقی کشیدم و اب دهنمو قورت دادم
^ایناهاش...اینجوریه(عکسشو نشونش داد)
+اوکی
وارد بار شدم...به اطرافم نگاه کردم ادمای عجپیبی بودن داشتم دنبال هیون میگشتم که بالاخره دیدمش...یونگی رو هم دیدم...چشمکی زد برام...لبخندی زدمو رفتم سمتش...
+آوم...ددی؟
هیون:با من بودی؟؟
نشستم روی پاهاشو دستمو روی خط فکش کشیدمو گفتم
+اهوم...با خود.خودت بودم:)
هیون:چه بیبی گرل جذابی...
+(لبخند)
سرش رو اورد نزدیکو شروع کرد به بوسیدنم...خیلی چندش ور بود...اما خب بخاطر کوک باید انجامش بدم...یکم دیگه دستمو پشت گوششو روی گردنش کشیدم که گفت
هیون:درسته نمیشناسمت ولی بنظرم هم کیوتی و هم س*سی
+میدونم...(انگشت شسشت رو کرد توی دهنش)
هرچند ازین حرکت متنفرم ولی بازم...
هیون:نظرت چیه که...
این حرفو که زد اشوب به دلم افتاد...
+خیلی میخوام...ولی خب اینجا معضبمم...
هیون:توی اتاق؟
+نه...میشه بریم خونه...اونجا بهتره...
هیون:باشه لیتل گرل...
.
.
.
اسلاید دوم(استال سولار)
اسلاید سوم(میکاپ و مدل موی سولار)
۸.۰k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.