part

part 16



یونگی:ولش کن
زود رفتم پیشه ات و سرشو بلند کردم
یونگی:مگه نمیدونی که مریضیه قلبی داره ات بیدارشو
ع/ت,:ولش کن یونگی
رفت و از اشپز خونه یه پارچ آب اورد و رویه ات ریخت
ات با نفس نفس چشماشو باز کرد و به یونگی
ات:یونگی ( با صدایه لرزون )
یونگی: چه خبره چیشده این چه وعضیه
ز/ت شروع یه حرف زدن کرد همچیو تعریف کرد
ع/ت:تو نباید اینجا باشی
یونگی:پس کجا بره جز اینجا جایی دیگی نداره
ع/ت:من که نگفتم بره یجایه دیگی زنده گی کنه یا شوهرش میاد میبرتش یا اینکه میمیره
یونگی:همچین اجازیی نمیدم
ع/ت:من ازت اجازه نخواستم
اومد نزدیگه ات و از موهاش گرفتش و کشون کشون میبردتش
که یونگی‌ مانه شد


داشتم به اون آب هایه قشنگ نگاه میکردم و هوایه سردی بود
تهیونگ:من که انتقاممو گرفتم پس چرا اینجوریه نمیتونم نه من نمیتونم ولش کنم پس چیکار کنم

یونگی: باشه من با شوهرش حرف میزنم
ات:نه نه ترجیح میدم بمیرم ترو خدا منو ندین بهش
یونگی:تو صاکتشو
ع/ت:باشه ببرش اما اگه اون بازم از خونه بیرونش کرد دوباره بیارش پیشه من باشه
یونگی:حتما
ات:نه من با تو جایی نمیرم
ع/ت: بسه دیگه
موهامو ول کرد و یه سیلی زد تویه گوشم
ع/ت:زبون دراز تو بیچاره ترین آدمی هستی
ات:گناهه من چه ها بگو
یونگی کافیه بیا بریم دستمو گرفت و بزور سواره ماشینم کرد

ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

prt17 ات:چرا منو دباره بهشو میدی ها یونگی:ببین چاریی دیگی...

part18ویو نویسنده وقتی ات خودشو انداخت تویه آب تهیونگ هم خود...

part 15ات:زن عمو ترو خدا منو قایمم کن که عموم نبینتم ز/ت:به...

part 14ات:مگه چیکار کردم که اینجوری میکنی تهیونگ:از خونم گمش...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۸#

𝚙𝚊𝚛𝚝7ویو ات سرمو برگردوندم که با صورت درهم ریخته کوک مواجه ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط