ددی فاکر
ددی_فاکر
پارت_۸۴
کوک با عصبانیت لپتاپ رو بلند کرد و کوبوندش رو زمین و داد کشید..
چند نفر زودی اومدن تو اتاقشو با نگرانی نگاش کردن
کوک:: عووضیاااااا کدوم گوری هستین ک تازه میفهمین دوربینا از کار افتاده؟؟؟!!!
@ ل..لطفا به اعصابتون مسلط باشین
& مطمئن باشین درست می...
کوک:: دهناتونو ببندین و گم شین بیرووون(با عربده🗿)
بقیه با ترس رفتن بیرون
کوک حتی اجازه نداد پلیس خبر کنن؛بعدش کت و کیفشو برداشت و زد بیرون
تندتند نفس میکشید و نمیدونست چیکار کنه
رفت و سوار ماشینش شد
تا تونست تند رفت سمت عمارتش...
بعد ده مین رسید و بعد پارک کردن ماشین وارد سالن شد
سریع رفت تو اتاقش و دید جونگ میونگ رو صندلی نشسته و میکاپ میکنه
با مو گرفتش و بلندش کرد ک جیغش بلند شد
کوک:: عوضیه هرزه اومدی شرکت من دزدی؟؟؟ ارههعععع؟؟؟!!!!
جونگ میونگ:: چی میگییی تو دیوونه شدی؟؟
کوک:: بهم بگو...بگو اون فلش و مدارک کجان
جونگ میونگ:: آی آییی دستممم،ک..کوک شکوندییییش ولم کن من نمیفهمم از چی حرف میزنییی
کوک با عصبانیت طوری دستشو پیچوند ک صدای شکسته شدن استخوناشو شنید...
بعدشم پرتش کرد رو زمین
جونگ میونگ با گریه زل زد بهش و از درد زیاد لباشو بین دندوناش فشار میداد...
کوک:: تا موقعی ک چیزای برداشته از شرکتو برنگردونی همینجا خودم عذابت میدم!
جونگ میونگ:: نمیفهممتتت..چه مرگته؟؟؟؟ اصن تو اون فلش چی هست؟؟؟!!!
کوک:: خودت خوب میدونی!
کوک برگشت و درو محکم بست
بعدشم رفت سوار ماشین شد...
فقط میخواست ک آرامش داشته باشه
همش تو فکر بود ک سر در از جایی آورد ک ساناکو رو گذاشته بود توش...
اخماشو وا کرد و از ماشین پیاده شد
بعدشم رفت سمت خونه...
#dasam
پارت_۸۴
کوک با عصبانیت لپتاپ رو بلند کرد و کوبوندش رو زمین و داد کشید..
چند نفر زودی اومدن تو اتاقشو با نگرانی نگاش کردن
کوک:: عووضیاااااا کدوم گوری هستین ک تازه میفهمین دوربینا از کار افتاده؟؟؟!!!
@ ل..لطفا به اعصابتون مسلط باشین
& مطمئن باشین درست می...
کوک:: دهناتونو ببندین و گم شین بیرووون(با عربده🗿)
بقیه با ترس رفتن بیرون
کوک حتی اجازه نداد پلیس خبر کنن؛بعدش کت و کیفشو برداشت و زد بیرون
تندتند نفس میکشید و نمیدونست چیکار کنه
رفت و سوار ماشینش شد
تا تونست تند رفت سمت عمارتش...
بعد ده مین رسید و بعد پارک کردن ماشین وارد سالن شد
سریع رفت تو اتاقش و دید جونگ میونگ رو صندلی نشسته و میکاپ میکنه
با مو گرفتش و بلندش کرد ک جیغش بلند شد
کوک:: عوضیه هرزه اومدی شرکت من دزدی؟؟؟ ارههعععع؟؟؟!!!!
جونگ میونگ:: چی میگییی تو دیوونه شدی؟؟
کوک:: بهم بگو...بگو اون فلش و مدارک کجان
جونگ میونگ:: آی آییی دستممم،ک..کوک شکوندییییش ولم کن من نمیفهمم از چی حرف میزنییی
کوک با عصبانیت طوری دستشو پیچوند ک صدای شکسته شدن استخوناشو شنید...
بعدشم پرتش کرد رو زمین
جونگ میونگ با گریه زل زد بهش و از درد زیاد لباشو بین دندوناش فشار میداد...
کوک:: تا موقعی ک چیزای برداشته از شرکتو برنگردونی همینجا خودم عذابت میدم!
جونگ میونگ:: نمیفهممتتت..چه مرگته؟؟؟؟ اصن تو اون فلش چی هست؟؟؟!!!
کوک:: خودت خوب میدونی!
کوک برگشت و درو محکم بست
بعدشم رفت سوار ماشین شد...
فقط میخواست ک آرامش داشته باشه
همش تو فکر بود ک سر در از جایی آورد ک ساناکو رو گذاشته بود توش...
اخماشو وا کرد و از ماشین پیاده شد
بعدشم رفت سمت خونه...
#dasam
۸.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.