وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
pt:18
کیم: به نظرم باید ب تهیونگ بگی
ا.ت: اگه عصبانی بشه چی؟
کیم: دیگه باید خدا بهت رحم کنه
ا.ت: بی تر ادب
کیم: بخدا
ا.ت: من برم ت کلبه خودمون
کیم: یادت نره بهش بگی باشه
ا.ت: هوووف.. باشه
کیم: مواظب خودت باش
ا.ت: تو هم همینطور خدافز
کیم: خدافز
از کلبه کیم اومدم بیرون در کلبه خودمونو آروم باز کردم و آروم بستم یواش یواش میخواستم برم دستشویی ک تهیونگ بیدار شد
تهیونگ:*خمیازه
ا.ت:____:/
تهیونگ: کجا بودی*خواب آلود
ا.ت: رفتم پیش کیم موهامو خشک کردم
تهیونگ: چرا اینجا موهاتو خشک نکردی
ا.ت: تو خواب بودی
تهیونگ: دروغ میگی
ا.ت: اه چقد سوال میپرسی
تهیونگ: باشه رفتیم خونه من میدونم و ت
ا.ت: گکگگگگگگگکگگکگکگککگکگک(مثلا عصبانیه:/)
تهیونگ: ساعت چنده
ا.ت: 9:55
تهیونگ: 6 ساعت دیگه راه میوفتیم
ا.ت: میدونم خر که نیسم
تهیونگ: چند وقته زبون درازی میکنی بعدا ب حسابت میرسم
ا.ت: برو کنار بزا باد بیاد
تهیونگ: وایسا
ا.ت: بیای جلو جرت میدما
تهیونگ: یاااا چق پررو شدی
ا.ت: ب ت رفتم
تهیونگ یه سیلی بهم زد انقد محکم زد ک فکم درد گرفت
ا.ت: اینطوری میخوای من زنت شم*بغض
تهیونگ: ا.ت.. ببخشید واقعا
ا.ت: ولم کن*بغض
سریع رفتم دستشویی درو قفل کردم و بیصدا گریه میکردم بعد چند مین یکی در زد
ا.ت: کیه*گریه
تهیونگ: ا.ت میشه بیای بیرون میخوام با هم حرف بزنیم
ا.ت: من هیچ حرفی با تو ندارم*گریه
تهیونگ: بابا دستشویی دارم بیا بیرون
قفل رو باز کردم سریع اومد
ا.ت: چه حرفی میخوای بزنی
تهیونگ از عصبانیت تموم رگ هاش زده بود بالا
تهیونگ: تو دلت تنبیه میخواد نه
ا.ت: نه*گریه
تهیونگ: الان همه میفهمن وگرنه جرت میدادم
سریع از کنارش رد شدم رفتم خودمو پرت کردم رو تخت و خوابیدم
تهیونگ: نباید میزدمش باید ازش عذرخواهی کنم ولی حقش بود رفتیم خونه تنبیهش میکنم اره
6 ساعت بعد
تهیونگ: ا.ت*داد
ا.ت: هاا چیه*خواب آلود
تهیونگ: پاشو دیر شد
ا.ت: باشه
بلند شدم رفتم دستشویی اومدم بیرون چمدونم رو برداشتم رفتم بیرون خواستم سوار اتوبوس شم ک تهیونگ صدام زد از ترس اینکه دوباره بهم سیلی نزنه بدون اینکه حرفی بزنم رفتم تهیونگ کمک کرد چمدونم رو بزارم صندوق عقب بعدش رفتیم سوار ماشین شدیم فقط دو ساعت راه بود تا برسیم خونه تموم این دو ساعت سرم رو به شیشه تکیه دادم تا اینکه رسیدیم بدون اینکه ب تهیونگ توجه کنم از ماشین پیاده شدم چمدونم رو از صندوق عقب در آوردم رفتم تو اتاقمون لباسام رو مرتب کردم ک تهیونگ اومد تو درو قفل کرد
تهیونگ: بهم بی توجهس میکنی*داد
ا.ت: ب.. ببخشید.. د.. دیگه.. ت.. تکرار. نمیشه
تهیونگ: تازه فایده ای نداره تو باید تنبیه شی
انداختم رو تخت روم خیمه زد لبشو به لبم نزدیک کرد خیلی عصبی میبوسید دکمه های لباسشو باز کرد و درش آورد کمربندشو باز کرد شلوارش رو هم در آورد لباس های منو هم در آورد دیکشو کرد توم انقد محکم میکوبید ک گریم گرفت
ا.ت: ت... تهیونگ تروخدا.. تروخدا.. بسه.. التماست میکنم.. بسه... جون من!*گریه
تهیونگ: نه تو باید یاد بگیری ک پررویی نکنی
به گردنم نزدیک شد گردنم رو گاز میگرفت خیلی درد داشت هر کاریم ک میکردم ازم جدا نمیشد بعدش لبمو گاز میگرفت لبم کبود شده بود
(خب خب خودم میدونم یکم زیاده رویی کردم ولی واس خودم خعلی حال داد
اینو بهتون بگم ک سسسک مفصلی داشتن و خون ریزی شد:/)
بایه شکم درد خیلی خیلی شدید از خواب بیدار شدم یکم چشمامو با پشت دستام مالیدم احساس کردم رو یه چیز خیس نشستم وقتی زیرم رو نگاه کردم با یه ملافه خونی مواجه شدم دیشب رو یادم اومد
ا.ت: آیییی*بغض
تهیونگ:*خمیازه
ا.ت: آیییی.. شکمم داره پاره میشه وای خدااااا*داد
تهیونگ: چیشده
ا.ت: من با تو حرفی ندارم.. آخ
ا.ت: خدا بگم چیکارت کنه بیشور بی تر ادب بی فانوس کثافت جذاب عوضی*زیر لب
تهیونگ: شنیدم چی گفتی
ا.ت: چیکا کنم خو
بلند شدم با هر بدبختی بود رفتم حموم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامو با سشوار خشک کردم تهیونگ ک تا الان حموم بود اومد بیرون
تهیونگ: ا.ت معذرت میخوام
ا.ت: چی رو ببخشم اینکه بدبختم کردی!؟
تهیونگ: ا.ت خیلی عصبانی بودم ببخشید
ا.ت: نمیبخشمت رفتم پایین رو میز نشستم
اینبار بهتون رحم کردم ولی دیگه نمیکنم تا دو هفته دیگه منتظر باشید
شرط
100لایک
کامنت ها رو با عدد پر نکنید لطفا
50 کامنت
pt:18
کیم: به نظرم باید ب تهیونگ بگی
ا.ت: اگه عصبانی بشه چی؟
کیم: دیگه باید خدا بهت رحم کنه
ا.ت: بی تر ادب
کیم: بخدا
ا.ت: من برم ت کلبه خودمون
کیم: یادت نره بهش بگی باشه
ا.ت: هوووف.. باشه
کیم: مواظب خودت باش
ا.ت: تو هم همینطور خدافز
کیم: خدافز
از کلبه کیم اومدم بیرون در کلبه خودمونو آروم باز کردم و آروم بستم یواش یواش میخواستم برم دستشویی ک تهیونگ بیدار شد
تهیونگ:*خمیازه
ا.ت:____:/
تهیونگ: کجا بودی*خواب آلود
ا.ت: رفتم پیش کیم موهامو خشک کردم
تهیونگ: چرا اینجا موهاتو خشک نکردی
ا.ت: تو خواب بودی
تهیونگ: دروغ میگی
ا.ت: اه چقد سوال میپرسی
تهیونگ: باشه رفتیم خونه من میدونم و ت
ا.ت: گکگگگگگگگکگگکگکگککگکگک(مثلا عصبانیه:/)
تهیونگ: ساعت چنده
ا.ت: 9:55
تهیونگ: 6 ساعت دیگه راه میوفتیم
ا.ت: میدونم خر که نیسم
تهیونگ: چند وقته زبون درازی میکنی بعدا ب حسابت میرسم
ا.ت: برو کنار بزا باد بیاد
تهیونگ: وایسا
ا.ت: بیای جلو جرت میدما
تهیونگ: یاااا چق پررو شدی
ا.ت: ب ت رفتم
تهیونگ یه سیلی بهم زد انقد محکم زد ک فکم درد گرفت
ا.ت: اینطوری میخوای من زنت شم*بغض
تهیونگ: ا.ت.. ببخشید واقعا
ا.ت: ولم کن*بغض
سریع رفتم دستشویی درو قفل کردم و بیصدا گریه میکردم بعد چند مین یکی در زد
ا.ت: کیه*گریه
تهیونگ: ا.ت میشه بیای بیرون میخوام با هم حرف بزنیم
ا.ت: من هیچ حرفی با تو ندارم*گریه
تهیونگ: بابا دستشویی دارم بیا بیرون
قفل رو باز کردم سریع اومد
ا.ت: چه حرفی میخوای بزنی
تهیونگ از عصبانیت تموم رگ هاش زده بود بالا
تهیونگ: تو دلت تنبیه میخواد نه
ا.ت: نه*گریه
تهیونگ: الان همه میفهمن وگرنه جرت میدادم
سریع از کنارش رد شدم رفتم خودمو پرت کردم رو تخت و خوابیدم
تهیونگ: نباید میزدمش باید ازش عذرخواهی کنم ولی حقش بود رفتیم خونه تنبیهش میکنم اره
6 ساعت بعد
تهیونگ: ا.ت*داد
ا.ت: هاا چیه*خواب آلود
تهیونگ: پاشو دیر شد
ا.ت: باشه
بلند شدم رفتم دستشویی اومدم بیرون چمدونم رو برداشتم رفتم بیرون خواستم سوار اتوبوس شم ک تهیونگ صدام زد از ترس اینکه دوباره بهم سیلی نزنه بدون اینکه حرفی بزنم رفتم تهیونگ کمک کرد چمدونم رو بزارم صندوق عقب بعدش رفتیم سوار ماشین شدیم فقط دو ساعت راه بود تا برسیم خونه تموم این دو ساعت سرم رو به شیشه تکیه دادم تا اینکه رسیدیم بدون اینکه ب تهیونگ توجه کنم از ماشین پیاده شدم چمدونم رو از صندوق عقب در آوردم رفتم تو اتاقمون لباسام رو مرتب کردم ک تهیونگ اومد تو درو قفل کرد
تهیونگ: بهم بی توجهس میکنی*داد
ا.ت: ب.. ببخشید.. د.. دیگه.. ت.. تکرار. نمیشه
تهیونگ: تازه فایده ای نداره تو باید تنبیه شی
انداختم رو تخت روم خیمه زد لبشو به لبم نزدیک کرد خیلی عصبی میبوسید دکمه های لباسشو باز کرد و درش آورد کمربندشو باز کرد شلوارش رو هم در آورد لباس های منو هم در آورد دیکشو کرد توم انقد محکم میکوبید ک گریم گرفت
ا.ت: ت... تهیونگ تروخدا.. تروخدا.. بسه.. التماست میکنم.. بسه... جون من!*گریه
تهیونگ: نه تو باید یاد بگیری ک پررویی نکنی
به گردنم نزدیک شد گردنم رو گاز میگرفت خیلی درد داشت هر کاریم ک میکردم ازم جدا نمیشد بعدش لبمو گاز میگرفت لبم کبود شده بود
(خب خب خودم میدونم یکم زیاده رویی کردم ولی واس خودم خعلی حال داد
اینو بهتون بگم ک سسسک مفصلی داشتن و خون ریزی شد:/)
بایه شکم درد خیلی خیلی شدید از خواب بیدار شدم یکم چشمامو با پشت دستام مالیدم احساس کردم رو یه چیز خیس نشستم وقتی زیرم رو نگاه کردم با یه ملافه خونی مواجه شدم دیشب رو یادم اومد
ا.ت: آیییی*بغض
تهیونگ:*خمیازه
ا.ت: آیییی.. شکمم داره پاره میشه وای خدااااا*داد
تهیونگ: چیشده
ا.ت: من با تو حرفی ندارم.. آخ
ا.ت: خدا بگم چیکارت کنه بیشور بی تر ادب بی فانوس کثافت جذاب عوضی*زیر لب
تهیونگ: شنیدم چی گفتی
ا.ت: چیکا کنم خو
بلند شدم با هر بدبختی بود رفتم حموم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامو با سشوار خشک کردم تهیونگ ک تا الان حموم بود اومد بیرون
تهیونگ: ا.ت معذرت میخوام
ا.ت: چی رو ببخشم اینکه بدبختم کردی!؟
تهیونگ: ا.ت خیلی عصبانی بودم ببخشید
ا.ت: نمیبخشمت رفتم پایین رو میز نشستم
اینبار بهتون رحم کردم ولی دیگه نمیکنم تا دو هفته دیگه منتظر باشید
شرط
100لایک
کامنت ها رو با عدد پر نکنید لطفا
50 کامنت
۱۰۵.۶k
۲۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.