part⁴⁸
part⁴⁸
اتمام ویو ات
لونا با سرعت وارد اتاق شد ،با شک و تعجب به ته خیره بود و بعد به سمت ات حمله شد و یقه اش رو گرفت
لونا:دختره ی هرزه ته بخاطر تو الان تو این وضعیته به چه حقی اومدی اینجا*داد و جیغ
دخترک با پوزخندی که بر لب داشت به لونا خیره بود و اروم لب زد:تو این دو روز کجا بودی؟....اونی که حق نداره اینجا باشه تویی نه من!
لونا خنده ی عصبی کرد:تو فک کردی کی هستی؟
+یکی بهتر از تو
لونا چیزی برای گفتن نداشت پس تنها کاری که میتونست بکنه سیلی زدن تو صورت ات بود،ات دستشو رو گونه اش قرار داده بود و میخندید خودش رو آماده کرده بود تا به لونا بتوپه،اما با ناله های ته متوقف شد و با هول دادن لونا سریع به سمت ته رفت
+ته...حالت خوبه؟
ته به زحمت چشاش رو باز کرد و با گنگی به اطراف نگاه کرد لونا هم به سمت ته رفت:ته حالت خوبه *چند بار تکرار کرد
+ته..جاییت درو نمیکنه....پرستار پرستار*بلند
_بب....خش..ید...من ....شما..رو می..شنا...سم؟*با سرفه
لبخندی که معشوق از روی به هوش اومدن عشقش داشت از بین رفت و شکه به عشقش نگاه کرد:چی؟*آروم .....
عاشق نشدی زاهد،دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی،پروانه چه میدانی؟
¹weeks laterویو ات
وارد اتاق شدم و سینی غذا رو گذاشتم میز و به سمت ته رفتم،آروم تکونش دادم :ته بلند شو باید غذا بخوری
پسرک از روی خستگی چرخی تو تخت خواب زد و با ناله گفت:نمیخوام ...خسته ام
+بلند شو دیگه...امروز کار زیاد داریم!قراره بچه ها بیان!
یک دفعه ته به طور خیلی کلافه بلند شد و نشست رو تخت
_من برای چی باید افرادی رو که نمیشناسم ببینم؟برای چی تو خونه ی یک فرد غریبه ام؟
+لطفا دوباره شروع نکن...
_چرا؟*عصبی
_من حتی تو رو خوب نمیشناسم!میخوام برم خونه ی خودم*جدی
+اما نمیتونی*کلافه
+پدر و مادرت برای کارای روان درمانیت رفتن خارج از کشور و تو رو به من سپردن دیگه اینقدر باهام بحث نکن*کفری و عصبی
_ازت متنفرم
بهش فقط نگاه کردم و لبخندی زدم،حق داره!زندگیش به خاطر من از هم پاشید بایدم اینو بگه نفس عمیقی کشیدم و کاسه سوپ رو از تو سینی برداشتم.....
بعد از اینکه که ته غذا رو تموم کرد بهش کمک کردم تا لباساش رو در بیاره و بره حمام،خواستم وارد حمام بشم اما نفس نفسانی گفت:بقیه اش رو خودم میتونم*جدی
+اما تو نیاز به کمک...
درو محکم از روم بست،نفس عمیقی کشیدم و رو زمین نشستم و به در تکیه دادم و چشام رو بستم،هرچی میکشم حقمه!
اتمام ویو ات
لونا با سرعت وارد اتاق شد ،با شک و تعجب به ته خیره بود و بعد به سمت ات حمله شد و یقه اش رو گرفت
لونا:دختره ی هرزه ته بخاطر تو الان تو این وضعیته به چه حقی اومدی اینجا*داد و جیغ
دخترک با پوزخندی که بر لب داشت به لونا خیره بود و اروم لب زد:تو این دو روز کجا بودی؟....اونی که حق نداره اینجا باشه تویی نه من!
لونا خنده ی عصبی کرد:تو فک کردی کی هستی؟
+یکی بهتر از تو
لونا چیزی برای گفتن نداشت پس تنها کاری که میتونست بکنه سیلی زدن تو صورت ات بود،ات دستشو رو گونه اش قرار داده بود و میخندید خودش رو آماده کرده بود تا به لونا بتوپه،اما با ناله های ته متوقف شد و با هول دادن لونا سریع به سمت ته رفت
+ته...حالت خوبه؟
ته به زحمت چشاش رو باز کرد و با گنگی به اطراف نگاه کرد لونا هم به سمت ته رفت:ته حالت خوبه *چند بار تکرار کرد
+ته..جاییت درو نمیکنه....پرستار پرستار*بلند
_بب....خش..ید...من ....شما..رو می..شنا...سم؟*با سرفه
لبخندی که معشوق از روی به هوش اومدن عشقش داشت از بین رفت و شکه به عشقش نگاه کرد:چی؟*آروم .....
عاشق نشدی زاهد،دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی،پروانه چه میدانی؟
¹weeks laterویو ات
وارد اتاق شدم و سینی غذا رو گذاشتم میز و به سمت ته رفتم،آروم تکونش دادم :ته بلند شو باید غذا بخوری
پسرک از روی خستگی چرخی تو تخت خواب زد و با ناله گفت:نمیخوام ...خسته ام
+بلند شو دیگه...امروز کار زیاد داریم!قراره بچه ها بیان!
یک دفعه ته به طور خیلی کلافه بلند شد و نشست رو تخت
_من برای چی باید افرادی رو که نمیشناسم ببینم؟برای چی تو خونه ی یک فرد غریبه ام؟
+لطفا دوباره شروع نکن...
_چرا؟*عصبی
_من حتی تو رو خوب نمیشناسم!میخوام برم خونه ی خودم*جدی
+اما نمیتونی*کلافه
+پدر و مادرت برای کارای روان درمانیت رفتن خارج از کشور و تو رو به من سپردن دیگه اینقدر باهام بحث نکن*کفری و عصبی
_ازت متنفرم
بهش فقط نگاه کردم و لبخندی زدم،حق داره!زندگیش به خاطر من از هم پاشید بایدم اینو بگه نفس عمیقی کشیدم و کاسه سوپ رو از تو سینی برداشتم.....
بعد از اینکه که ته غذا رو تموم کرد بهش کمک کردم تا لباساش رو در بیاره و بره حمام،خواستم وارد حمام بشم اما نفس نفسانی گفت:بقیه اش رو خودم میتونم*جدی
+اما تو نیاز به کمک...
درو محکم از روم بست،نفس عمیقی کشیدم و رو زمین نشستم و به در تکیه دادم و چشام رو بستم،هرچی میکشم حقمه!
۱۱.۴k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.