[مجبور به ازدواجت میکنم ]
[مجبور به ازدواجت میکنم ]
پارت ۲۲
ات : اگه تو نبودی من چیکار میکردم نینی من من خیلی تنهام مامانی تو خیلی تنهاست آخه کی فکرشو میکرد من همچين مادری میشم
با تق در به در نگاه کرد وگفت
ات : بیا
مادر لینو وارد اوتاق شد و با دیدن نوش خندی کرد و سمت اش اومد
روبه رویه ات نشست
م/ل : این کوچولو چرا انقدر گریه میکنه
ات : نمیدونم اصلا سردرنمیارم
م/ل : دوخترم لینو گفت هر چی نیاز داشتی بهم بگو تا برات فراهم کنم
ات دوختره لجباز و شیطون بود و دل اش خواست تا یکمی لینو رو ازیت کنه پس گفت
ات : میشه از شما لباس بخواهم
م/ل : آره دوخترم من منظورم لباس و از این چیزاست قراره برایه عروسی اوتاقتون رو هم درست کنن پس اول از لباس شروع کردیم
ات : میشه گوشی تون رو بدین
نینو رو گذاشت رویه تخت و گوشی رو برداشت لباسی رو نشونه مادر لینو داد
ات : این همون لباسی که میخواهم
م/ل : میدونی دوخترم ما نمیتونیم همچین لباسی رو برات بخریم
ات : چرا
م/ل : میدونی فقد باید یه زن دامن پبوشه و نباید شلوار یا لباس کوتاه بپوشه مخصوصا لینو خیلی خیلی رو لباس حساسه
ات : فقد همین یه جفت دیگه مگه چیه ..
مادر لینو با استرس گفت
م/ل : دوخترم نمیشه
ات با چهره غمگینی گفت
ات : اشکالی نداره شاید تو تقدیرم نوشته شده که لباس خواستم نپوشم
مادر لینو اذاب وجدان اش گرفت و زود گفت
م/ل : باشه دوخترم اما وقتی لینو تو خونه بود تو اون لباسو نپوش
ات : چشم
مادر لینو از رویه تخت بلند شد و گفت
م/ل : بقیه لباساتو امروز میارن و همچنین امروز اوتاقتون رو عوض میکنه
ات : باشه
مادر لینو از اوتاق خارج شد ات نگاه اش رو به صورت نینو دوخت
ات : نینو ......... من بشم قربونت نینویه من وای خدا چه نازی تو
ب*وسی رو رویه پیشانیه نینو گذاشت
و پیراهن اش رو بالا زد و به نینو شیر میداد چند دقیقه ای گذشت که خدمتکاری وارد اوتاق شد
........ خانم میشه برین سالون خانم لی کارتون دارن
ات : باشه بابا
پیراهن اش رو درست کرد و با اخم از رویه تخت بلند شد سمته سالون رفت
》》》》》》》》》》》
ات : با من کاری داشتین
م/ل : آره دوخترم برو صبحونه تو بخور نینو رو بده به من تو تازه زایمان کردی و باید خوب غذا بخوری ....
پارت ۲۲
ات : اگه تو نبودی من چیکار میکردم نینی من من خیلی تنهام مامانی تو خیلی تنهاست آخه کی فکرشو میکرد من همچين مادری میشم
با تق در به در نگاه کرد وگفت
ات : بیا
مادر لینو وارد اوتاق شد و با دیدن نوش خندی کرد و سمت اش اومد
روبه رویه ات نشست
م/ل : این کوچولو چرا انقدر گریه میکنه
ات : نمیدونم اصلا سردرنمیارم
م/ل : دوخترم لینو گفت هر چی نیاز داشتی بهم بگو تا برات فراهم کنم
ات دوختره لجباز و شیطون بود و دل اش خواست تا یکمی لینو رو ازیت کنه پس گفت
ات : میشه از شما لباس بخواهم
م/ل : آره دوخترم من منظورم لباس و از این چیزاست قراره برایه عروسی اوتاقتون رو هم درست کنن پس اول از لباس شروع کردیم
ات : میشه گوشی تون رو بدین
نینو رو گذاشت رویه تخت و گوشی رو برداشت لباسی رو نشونه مادر لینو داد
ات : این همون لباسی که میخواهم
م/ل : میدونی دوخترم ما نمیتونیم همچین لباسی رو برات بخریم
ات : چرا
م/ل : میدونی فقد باید یه زن دامن پبوشه و نباید شلوار یا لباس کوتاه بپوشه مخصوصا لینو خیلی خیلی رو لباس حساسه
ات : فقد همین یه جفت دیگه مگه چیه ..
مادر لینو با استرس گفت
م/ل : دوخترم نمیشه
ات با چهره غمگینی گفت
ات : اشکالی نداره شاید تو تقدیرم نوشته شده که لباس خواستم نپوشم
مادر لینو اذاب وجدان اش گرفت و زود گفت
م/ل : باشه دوخترم اما وقتی لینو تو خونه بود تو اون لباسو نپوش
ات : چشم
مادر لینو از رویه تخت بلند شد و گفت
م/ل : بقیه لباساتو امروز میارن و همچنین امروز اوتاقتون رو عوض میکنه
ات : باشه
مادر لینو از اوتاق خارج شد ات نگاه اش رو به صورت نینو دوخت
ات : نینو ......... من بشم قربونت نینویه من وای خدا چه نازی تو
ب*وسی رو رویه پیشانیه نینو گذاشت
و پیراهن اش رو بالا زد و به نینو شیر میداد چند دقیقه ای گذشت که خدمتکاری وارد اوتاق شد
........ خانم میشه برین سالون خانم لی کارتون دارن
ات : باشه بابا
پیراهن اش رو درست کرد و با اخم از رویه تخت بلند شد سمته سالون رفت
》》》》》》》》》》》
ات : با من کاری داشتین
م/ل : آره دوخترم برو صبحونه تو بخور نینو رو بده به من تو تازه زایمان کردی و باید خوب غذا بخوری ....
۴۵۲
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.